درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

گـــــــــریـــه نــــکن عـــــــزیــــــــزم

دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی

برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم اما

برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم

گریه نکن که اشکهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می کند ، گریه

نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد آرام باش عزیزم ،

دوای درد تو گریه نیست!

بیا و درد دلت را به من بگو تا آرام بگیری ، با گریه خودت را آرام نکن...!


با تنهایی باش اما اشک نریز ، درد دلت را به تنهایی بگو زمانی که

تنهایی!

گریه نکن که اشکهایت مرا نا آرام میکند .! گریه نکن چون گریه تو را

به فراسوی دلتنگی ها میکشاند ! گریه نکن که چشمهایم طاقت این

 را ندارند که آن اشکهای پر از مهرت را بر روی گونه های نازنینت

ببینند ، و دستهایم طاقت این را ندارند که اشکهای چشمهایت را از

گونه هایت پاک کنند .! گریه نکن که من نیز مانند تو آشفته می شوم!

 گریه نکن ، چون دوست ندارم آن چشمهای زیبایت را خیس ببینم!


حیف آن چشمهای زیبا و پر از عشقت نیست که از اشک ریختن

خیس و خسته شود؟

ای عزیزم ، ای زندگی ام ، ای عشقم ، اگر من تمام وجودت می

باشم ،اگر مرا دوست میداری و عاشق منی ، تنها یک چیز از تو

میخواهم که دوست دارم به آن عمل کنی و آن این است که دیگر

نبینم چشمهایت خیس و گریان باشند! زندگی ارزش این همه اشک

ریختن را ندارد ، آن اشکهای پر از مهرت را درون چشمهای زیبایت

نگه دار ، بگذار این اشکها در چشمانت آرام بگیرند عزیزم گریه نکن

 چون من از گریه هایت به گریه خواهم افتاد ! وقتی اشکهایت را

میبینم غم و غصه به سراغم می آید!

وقتی اشکهایت را میبینم حال و هوای غریبی به سراغم می آید !

وقتی اشکهایت را میبینم ، از زندگی ام خسته می شوم! وقتی

اشک میریزی دنیا نیز ماتم میگیرد ، پرندگان آوازی نمیخوانند ، بغض

 آسمان گرفته می شود ، هوا ابری می شود و پرستوهای عاشق

 خسته از پرواز !

گریه نکن عزیزم آرام باش عزیزم، بگذار این اشکهای گذشته را از

گونه های نازنینت پاک کنم ، دستهایت رادر دستان من بگذار عزیزم،

 سرت را بر روی شانه هایم بگذار عزیزم و درد و دلهایت را در گوشم

زمزمه کن عزیزم من می شنوم بگو درد دلت را عزیزم!

با گریه خودت را خالی نکن عزیزم چون بغض گلویم را می گیرد ، با

 گفتن درددلت به من خودت را خالی کن تا دل من نیز خالی شود!

میدانم وقتی این متن مرا میخوانی اشک از چشمانت سرازیر می

شود آری پس برای آخرین بار نیز گریه کن چون این درد دلی بود که

 من نیز با چشمان خیس نوشتم!

نظرات 5 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:48 ب.ظ http://smiling-world.blogfa.com/

سلام امیر جان. میام تو وبلاگت میرم اصلن تو یه حس و حال دیگه. قالبهات هم باحال بودن. به نظرم انسان با احساس و با ایمانی هستی. موفق باشی!

سلیم چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:45 ب.ظ http://mahtabtarin.persianblog.com

آهای عاشقان به عشق خود وفادار باشید ، تا پایان راه با عشق باشید ، و از ته دل عشق را دوست داشته باشید ....... بقیشو میتونی تو وبلاگم بخونی...وبلاگ زیبایی بود ولی یادت باشه عاشقی راه و رسم خاصی داره

لاله پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ب.ظ http://WWW.laliporoo.persianblog.com

salam dooste aziz.ba een ke avalin bare omadam be webloghetoon bayad begam ke kheli kheli ghashanghe.enn ahanghi ke gozashteen mano be yade gozashteei andakht...eshgh.....dard dare/ranja ham dare ali goftani nist ..man ham be roozam khoshal misham onja bebinametoon.hamishe moafagh basheen.ta bad bedrood.

غریبه و تنها شنبه 26 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:23 ب.ظ http://ehsaseghorbat.persianblog.com

این روزها خیلی دلم گرفته.برام دعا کنید که وبلاگ خودم رو دوباره بسازم...وقتی بن بست غربت سایه سار قفسم بود.زیر رگبار مصیبت بی کسی تنها کسم بود.موفق باشی

محمد باقر زکیان چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام
امیر جان متن قشنگی است وقت خواندنش اشک هایم سرازیر شد این آهنگش که دیگر اختیار از چشمان گرفت در کافی نت کیسهای کنارم با تعجب به من نگاه میکردند من نیز حرفهای تو را داشتم ولی تا این لحظه سکوت کرده بودم ولی دیگر بس است
متن را برای بفرست
با تشکر از قلم بیاد ماندنیت
برادرت محمد باقر
۸۳/۱۰/۳۰
ساعت ۲۸/۱۲ ظهر
هرچه دلم خواست نه آن می شود
هرچه خدا خواست همان میشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد