تا آمدنت
بگذار قصه یافتن تو را برای کسانی که هنوز پی گمشده خود هستند بگویم ، بگویم که من تو را
میان ستارگان آسمان یافتم . آن جا که هر شب ستارگان ما را برای دیدنشان دعوت می کنند . من
تو را میان گلهای باغچه یافتم تا آنجا که هر روز شبنمی خندان به گلها سلام میدهد. من تو را
میان قاصدکهایی یافتم که هر روز برای دوستدارانت نوید شادی و امید را می دهند . من تو را
میان کوه ها و دریاهایی یافتم که به عظمت و بزرگی ات سجده می کنند.
در انتظارت ای ترانه نامفهوم ، کفشهای غیرتم را در می آورم و در کویر غرورم با پای برهنه
راه میروم شاید که تاولهای قلبم را باور کنی
سلام.وقت بخیر.ممنون که نظر دادی.وبلاگت قشنگه ولی خوب من خیلی بامطالب عاشقانه جور نیستم البته ببخش.ازنظرمااون عشقی ارزش سوز وگداز روداره که همیشگی باشه.خوب بگذریم.ما مدتیه که یه سایته جدید راه انداختیم.دوست داشتی سربزن و نظرتو بنویس.موفق باشی.خداحافظ