درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

فاصله.....

ای عاشق زندگی اگر می دانی فاصله های زندگی را می توان با گریه پر کرد خوب گریه کن هر چه دلت خواست اشک بریز و گریه کن .

آنقدر گریه کن تا از این دنیا بروی. فاصله های زندگی را نباید با گریه پر کرد باید با محبت ودوستی پر کرد .

فاصله در زندگی امروز ما زندگی را پر از رنج وغصه کرده است .

یکی در غربت است ودلتنگ ویکی هم در آستانه جدایی است و دلگیر.

هردو هم غربت و هم جدایی خود فاصله ها را در زندگی پدید می آورند.

ای عشق من فاصله من وتو خیلی زیاد است خط سیاهی بین من وتو می باشد که ما را از رسیدن به هم باز می دارد .عشق که در زندگی نباشد محبت هم نیست محبت که در زندگی نباشد زندگی آغاز جدایی است و جدایی در زندگی آغاز فاصله های سیاه زندگی است.بیا تا پلی بین فاصله های تاریک زندگی بوسیله محبت وعشق بسازیم تا دوباره به هم برسیم وهمدیگر را در آغوش خود بگیریم و گرمای به هم رسیدنمان را احساس کنیم.

می توان با فاصله ها هم به هم رسید اگر محبت و دوستی در زندگی باشد

دلم بد جوری تنگ

بازم دلم گرفته..بازم اشک تو چشام اومد و عزم رفتن نکرد و بازم مهمون چشام شد...توان نوشتن ندارم این شعر رو درد عشق منه میدونم زیاده ولی درد من هم کم نیست.خدایا بازم میگم...شکـــــــرت
اونی که گفتم نرو گفت نمیشه

دیروز دیگه رفت واسه همیشه

وقتی می خواست بره من و صدا کرد

وایستاد و توی چشمام و نگاه کرد

گفت می دونی خودت واسم عزیزی

این اشکارم بهتره که نریزی

باید برم سفر واسم بهتره

ولی کسی که مونده عاشقتره

تقدیر ما از اولم همین بود

یکی تو آسمون، یکی زمین بود

هر جا برم همیشه ایرونی ام

غرق یه جور حس پریشونیم

تو تقدیر ما هرچی حیرونیه

مال خطوط روی پیشونیه

می خوام برم که تا ابد بمونم

سخته برای هردومون می دونم

گریه نکن گریه هات و نگه دار

لازم میشه گریه برای دیدار

نذار پر گریه بشه خاطره

هر کی که اشک نریزه عاشقتره

اون کسی که می خواد بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

بزار برم یه مدتی بمونم

شاید که قدر ایران و بدونم

اصلا شاید اونجا دوام نیارم

یا نا تمام بمونه اونجا کارم

دعا نکن اونجا بهم نسازه

آدم که حرفش دو تا شه می بازه

رفتن من شاید یه امتحانه

واسه شناسایی این زمانه

خودم می رم عکسان ولی تو قابه

می شنوه حرف و ولی بی جوابه

بارون که بارید برو زیر بارون

به یاد صحبتهای اون روزامون

تو چمدونم پر عطر یاسه

چشمام با چشمای تو در تماسه

فکر نکنی دوری واونجا نیستی

قلب من اینجاس تو که تنها نیستی

رفتن من بازیه سر نوشته

همونی که رو پیشونیم نوشته

غصه نخور زندگی رنگارنگه

یه وقتایی دور شدنم قشنگه

دیگه سفارش نکنم عزیزم

نذار منم اینجوری اشک بریزم

شاید یه روز به همدیگه رسیدیم

همدیگه رو شاید یه جایی دیدیم

شاید یه روزی دیدی که توی جاده

یه آشنا منتظرت وایستاده

مراقب گلدون اطلسی باش

یه وقتایی منتظر کسی باش

کسی که چشماش یه کمی روشنه

شاید یه قدری هم شبیه منه

کسی که چون می خواد بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

داغ دلت هر وقت که می شه تازه

بهش بگو با روزگار بسازه

دیگه باید برم که خیلی دیره

فقط نذار خاطرمون بمیره

اون رفت و از دور دستاشو تکون داد

خوبیاشو یه بار دیگه نشون داد

همه می گن فقط یه روز رفته

انگار ولی گذشته صد تا هفته

ای کاش نمی رفت و سفر نمی کرد

یا لا اقل من و خبر نمی کرد

اما نه خوب شد که من و خبر کرد

اشکام و دید و بعد اون سفر کرد

از وقتی رفت، دستام به آسمونه

شاید پشیمون بشه و نمونه

خودش می گفت چون که بشه ستاره

هیچ چاره ای به جز سفر نداره

انقدر می شینم که بشه ستاره

بیاد به کشور خودش دوباره

فهمیدم امروز سفرم یه درده

من چه کنم اگر که بر نگرده

پشت سرش آب می ریزم یه دریا

شاید پشیمون شه نمونه اونجا

الهی که بدون هیچ فرودی

بشه ستاره و بیاد به زودی

الهی که تموم چشم به راها

بیاد سفر کردشون از تو راها

الهی هیچ جا سفری نباشه

هی چشمی منتظر به در نباشه

عزیز دلم سمیه!

 عزیز دلم سمیه!

بی تو دلم تاریک و سرده سمیه

بی تو دلم خون و غریبه سمیه

هوای دلم بی تو گرفته و پر از درده سمیه

هوای چشمانم خیس و خسته شده سمیه

دوری تو برایم عذاب شده سمیه

دیدن تو برایم آروزی بزرگی شده سمیه

خانه دلم ویرانه و سوخته شده سمیه

حضور تو دلم را بهاری و پر از عشق میکنه سمیه

دست من آروزی گرفتن دست تو را داره سمیه

لب من آروزی بوسه بر لب تو را داره سمیه

آغوش من التماس آغوش تو را میکنه سمیه

چشم من آروزی نگاه و دیدن چشمان تو را داره سمیه

کاش یک روز فرا برسه که دوباره با هم پرواز کنیم سمیه

پرواز به سوی باغ خاطره ها کنیم سمیه

کاش دوباره یه روز فرا برسه که سرم رو بر
 
روی شانه هایت بگذارم سمیه
و تا میتوانم زار و زار
 
گریه کنم و با فریاد بگم خیلی دوستت دارم سمیه

کاش میتوا نستم دستتو بگیرم ، سرم رو بر روی شانه هایت
 
بگذارم ، عطر نفساتو تو وجودم
حس کنم دوباره و
 
بازباهمان اراده قوی و پر از عشقم بگم که عاشقتم سمیه!

کاش میتونستم برم به همون باغ خاطره ها که یه روز با هم
 
رفتیم ولی نمیتوانم ، چون تا بروم و
ببینم تو پیشم نیستی
 
همون جا مثل دیوونه ها میزنم زیر گریه و فریاد میزنم

کجایییییییییی سمیه!

کجایی ؟ دلم هواتو کرده! لبم صدات کرده ! چشمم خیسم

نگاه به عکست کرده سمیه!
میدونستی عزیز دلمی سمیه؟
 
میدونستی تموم وجودمی سمیه؟
 
می دونستی زندگی و عشقمی سمیه؟

میدونستی خیلی میخوامت سمیه؟ میدونستی دوری تو برام سخته
 
سمیه؟.. اصلا میدونی که من دیووانه تو هستم سمیه؟

منتظرم ، بیا ، با همان قلب پر از عشق و با همان طلوعی که در

 اولین سحرگاه عاشقی ام در زندگی ام داشتی دوباره طلوع کن ،
 
اما اینبار در دشتی که همیشه در کنار هم باشیم سمیه!

 

انتظار

 انتظار

قلبی در این سوی دنیا و قلبی دیگر در آن سوی مرزها ، بی خبر از

 چهره قلب تنها

تنها من می دانم که او معشوق است و او هم می داند که من عاشقم

به یاد روزهایی که خورشیدمان یکی بود ، به یاد روزهایی که مهتابمان نورانی بود

به یاد روزهایی که ستاره ها را در آسمان می چیدیم و به همدیگر

هدیه می دادیم

به یاد روزهایی که غروبمان یکی بود ، به یاد روزهایی که در موقع

 غروب چشمهایمان بارانی میشد …. اما اینک خورشید و ماهتابمان

یکی نیست … روزها همدم من خورشید است و همزبان تو مهتاب

درد و دلهایم را به خورشید می سپارم تا زمانی که به آسمان تو آمد

به تو بگوید دردم را…! شبها به انتظار ماه می نشینم تا چهره تو را

در آن ببینم و درد و دلهایت را از ماه بشنوم… ستاره ها را دسته

دسته برایت چیده ام و در سبد دلم گذاشته ام تا زمانی که همدیگر را

ببینیم من آنها را به تو هدیه دهم

ماه شب تو درخشان تر از خورشید آسمان من است… خورشید در

زمان غروبش از چشمهای گریانم عکس گرفت تا زمانی که به آسمان

تو می آید آن عکسها را به تو نشان دهد … می خواهد بگوید با اینکه

 تو در آن سوی دنیا هستی اما معشوقت همچنان عاشق قلب تو

هست و خواهد ماند و همچنان چشمانش از دوری تو بارانی است.

…مرز بین من و تو عشق است ، مرز بین من و تو انتظار است ، نه

غم و غصه و گریه! قلبهایمان این فاصله را نمی شناسد چون همین

 خورشیدی که روزها در آسمان من است روزهای تو نیز در

آسمانت می درخشد

قلبهایمان این فاصله را نمی شناسد چون آنها عاشقند ، همین و بس!

پس ما به انتظار می نشینیم به روزی که خورشید و ماهمان یکی

شود و با هم و در کنار هم غروب و طلوع زیبای خورشید را ببینیم

--------------------------------------------------

عــــــــزیز   دلــــــــــــــــم

عزیز دلمی

همدم من در این طوفان دریایی

عشق من در اوج سفیدی ابرهایی

همسفر من در میان جاده و صحرایی

همزبان من در تاریکی شبهایی

زیباترین نام در میان همه اسمهایی

قشنگترین چهره در میان همه چهر ه هایی

همزبان این دل تنهایی

زیباترین ستاره در آسمان شبهایی

خورشید در خشان من در روزهایی

تکه کلام همه در این روزها بر روی لبهایی

زیباترین شعر در میان تمام شعرهایی

خوشبوترین گل در میان گلهایی

پاکترین عشق در میان همه عشق هایی

عزیز دل من در میان این همه دلهایی

قله خوشبختی در میان کوه هایی

زندگی ام ، عشقم، نفسم تویی!