نازنین
وقتی از اوی رفته ی نیامده ات پرسیدم
گفتی
اونی که می خواستم منو برد بهشت و
اسم من و رو سردرش نوشت و
بهونه کرد بازی سرنوشت و
تو شهر رویا منو رها کرد
ولی
تو بعد از رفتنت ، هرگز نپرسیدی که
من بگویم
اونی که می خواستم منو برد از یاد و
رفت پیش اون کس که دلش می خواد و
زد زیر عشقش که یادش نیاد و
مثل همه آدما بی وفا شد
.:
نازنین
تو هرگز ندانستی که بودنت ، برای عاشقت ، زندگیست
بی تو قمار زندگی را چه ساده باختم