درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

دیوانه ی عشقت

نفس میدهی به من ای هم نفسم

با آن احساس زیبایت جان میدهی به من ، عشق من

چه روزهای آرامی دارم با تو ، چه زیبا میشود این زندگی با تو

کاش زودتر تو را میدیدم ، کاش زودتر با قلب مهربانت آشنا میشدم

تو چه کردی با دلم ، دلم بدجور عاشقت شده

تو چه هستی عشق من ، مرا دیوانه ی خودت کردی

از چشمانت بنویسم یا از قلب مهربانت

از احساست بنویسم یا از صدای دلنشینت

نه دیگر، من کم آورده ام ، تو بگو از آن حرفهای عاشقانه ات

چرا به من خیره شده ای ، چرا سکوت کرده ای و حرفی نمیزنی

مگر تا به حال کسی مثل من دیوانه ات نشده

مگر تا به حال کسی اینگونه عاشقت نشده

به تو حق میدهم ، حال خودم را که میبینم ، 

باور نمیکنم که اینگونه اسیرم

جرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدم

همانجا ، در کنار همان چشمه ی زلال غرق شدم 

در احساسات یک عشق ماندگار

اینگونه مرا نگاه نکن ، فکر کرده ای که از نگاهت خسته میشوم ، 

نه عزیزم بیشتر از اینکه هستم عاشقت میشوم

پس آنقدر نگاهم کن ، تا دیوانه شوم ،

باز هم نگاهم کن تا از حال بروم و فدای عشقت شوم...

نظرات 1 + ارسال نظر
یه دوست پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ

غمگین است و زیبا کلی حس در خود دارد دوستش دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد