درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

دیوانگی محض

http://s1.picofile.com/file/6560402412/amiryousof2.jpg

دلبستم به قلب بی وفای تو
تنها من بودم که سوختم در راه عشق تو

تنها من بودم که با قلبی پر از حسرت
اینک تنها مانده ام و هیچ نفسی ندارم
مثل برگی خشکیده ام
هیچگاه خودم را اینگونه پریشان و خراب ندیده ام
مثل ستاره ای خاموشم
حس میکنم در دنیا نیستم و بی هوشم
مثل کویری خشک
آرزویم قطره بارانی از جنس محبت است
این روزگار من است
قلبم به چه روزی افتاده است
نمیخواهم بشنوم نوای دلم را
نمیخواهم به یاد بیاورم گذشته ی پر از غمم را
نمیخواهم تکرار خاطره ها را ، بگذار اینگونه باشد 
که نه من تو رامیشناسم و نه قلبم تو را
بگذار  با خودم بگویم که هیچ اتفاقی نیفتاده
با شکست روبرو نشده ام ، 
یا تا به حال عاشق نشده ام!
کاش میشد خاطره ها میسوخت
لحظه هایی که سرم بر روی شانه هایت بود
دستم درون دستهایت بود
لحظه هایی که در کنارت قدم میزدم
هر شب با صدای تو به خواب میرفتم
کاش میشد همه اینها از خاطرم محو میشد
تا دیگر دلم در حسرت آن روزها 
نمیسوخت ، قلبم چشم به آمدنت نمیدوخت
یعنی میشود همه چیز را از یاد ببرم
یعنی میتوانم فراموشت کنم ؟
یعنی میتوانم برای همیشه بی خیالت شوم
آرام باشم و آرام  نفس بکشم
مدتیست بدجور حالم خراب است
فکر کنم دیوانگی محض است 
که هنوز قلبم عاشق قلب بی وفای تو است
نظرات 1 + ارسال نظر
باران اهورایی سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

کاش واقعا میشد که خاطره هارو بسوزونیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد