درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

باران عشق من

http://s1.picofile.com/file/6485366196/IMG_5014.jpg

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من
قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشینم
این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت  
در زیر باران بی قراری خیس میشوم
هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است
از عشق تو دیوانه شدن
یک حادثه بی تکرار است
تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی
مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی
قلبم.... قلبم .... قلبم... تند تند، تند تند
میتپد به عشق آمدنت
چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت
تنها خیره شده است به آن سو!
آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست
دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است
ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است
تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است
ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی
به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!
لرزید دلم ، خیس شد تنم
باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!
دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را
با تمام وجود حس کردم عشقت را!
قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین
قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم
این قطره های باران بود یا اشکهایم
خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم
خدیا چرا میلرزد پاهایم
خدایا چرا نمیشوند حرفهایم
آه ، عاشقیست
نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست
با وجودی دیگر درگیر است
قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است
این باران است که می بارد بر روی من
این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام
دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود
برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم
هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد...

تولدم مبارک ۷ فروردین

http://s1.picofile.com/file/6480757542/IMG_1431.jpg

اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیمگاهی به هم !اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
واسه بردن بازی
روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی
بین دو نیمه
دوباره متولد شد!
یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت

یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.
منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع
جشن چشماتو گرفتم تو حضور سبز رویا آسمون غرق نگاهت
خونمون لبریز دریا جشن چشماتو گرفتم تو شب شادی یک ساز
زندگی مدیون چشمات خاطره سرشار پرواز جشنتو وقتی سرودم

پیش من فقط تو بودی اما آخرای شعرم رفتی و دیگه ... نموندی