درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

خدایا کفر نمی گویم

http://s1.picofile.com/file/6672713278/amiryousof6.jpg


خدایا کفر نمی گویم" پریشانم "
چه می خواهی تو از جانم ؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا !
اگر روزی زعرش خود به زیرآیی لباس فقرپوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیرپای نامردان بیندازی
زمین و آسمان را کفر می گویی
خداوندا اگر روزی بشر گردی زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه ی خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوند...ا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است

نظرات 1 + ارسال نظر
باران اهورایی چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ

خیلی قشنگ بود
چند بار خوندمش
و هر بار از دفعه پیش بیشتر لذت بردم
ازتون ممنونم که نوشته هاتون رو در اختیارمون میذارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد