مسافر
یکشنبه 15 آذرماه سال 1383 14:02
دم غروب ، میان حضور خسته اشیا نگاه منتظری حجم وقت را می دید. و روی میز ، هیاهوی چند میوه نوبر به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود. و بوی باغچه را ، باد، روی فرش فراغت نثار حاشیه صاف زندگی می کرد. و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را گرفته بود به دست و باد می زد خود را. مسافر از اتوبوس پیاده شد: "چه آسمان تمیزی!" و...