-
دل ساده ام
شنبه 15 مردادماه سال 1390 18:05
کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم ! دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شد رویاهایی که با تو...
-
همیشه بمان عشق من
شنبه 15 مردادماه سال 1390 17:57
تو خودت خوب میدانی عشقهای این زمانه پوچ است تو خودت خوب میدانی احساسات قلبها دروغین است مرا خوب نگاه کن ، غرق شو در چشمانم میبینی که اینک در کنار توام میبینی که من نیز مثل تو خیره به چشمان توام اگر حرفهای مرا میشنوی اگر درک میکنی چه میگویم تا آخرش می مانی تا آخر حرفهای مرا میخوانی بگذار همیشه همینگونه باشیم خیانت و بی...
-
خدایا با توام حواست کجاست ؟
جمعه 14 مردادماه سال 1390 10:28
خسته ام... خیلی خسته ام... از خودم... از کارام... از این همه مشکل که تنهایی باید از پس همه شون بر بیام ولی نمیشه! کلافه ام. کسلم. به بن بست رسیدم. هیچ کس نیست به فریادم برسه. هیچ کس نیست که حتی به درد دلم گوش بده. کمک نخواستم... فقط یه سنگ صبور لازم دارم. همه ی حرفامو می زنم و تو فقط سکوت می کنی... از این همه سکوت...
-
چرا بی خبر رفتی؟
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 09:55
رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟ فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟ مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟ مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟ تو که اینک مرا تنها گذاشتی تو که بر روی قلبم پا گذاشتی ، چه زود فراموشم کردی مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی...
-
مهتاب عشق
شنبه 1 مردادماه سال 1390 19:04
به تو رسیدم در میان مهتاب مهتابی که در دریای دلم نقش بسته بود نگاهم میگذرد در میان امواج نورت میرسد به سرزمین چشمانت و به تو میدهد شور عشق را عشقی که در دلم، صدای بی صدای برق چشمانت را میشنود از راهی سبز میگذریم ، پلی نیست در میان راه دستهای هم را میگیرم و با بالهای محبت پرواز میکنیم پرواز به اوج همانجایی که باید رفت...
-
عشق ناب
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 15:26
نمیرنجم اگر باور نداری عشق نابم را که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری صدایی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت : اگر چه بر صدایش رخم ها زد تیغ تاتاری اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این...
-
ارث بابامه 2
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 09:54
خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز این کله پوکو میگیرم بالا و از بی سیگاری میزنم زیر آواز و اینقدر میخونم تا این گلوی وا مونده وا بمونه.... تا که شب بشه و بچپم تو یه چار دیواری حلبی که عمو بارون رو طاقش عشق سیاه خیالی منو ضرب گرفته شام که نیس خب زحمت خوردنشم...
-
جایگاه تو
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 09:36
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم حرف دلم به تو همین است قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا...
-
ومن فقط امیر یوسفم
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 16:25
این منم..مردی با رویاهای بی حصار..معتقدم مرزها خطوطی هستند که فقط به درد جغرافیا می خورند! ذهنم اسب رام نشده ای در دشت را می ماند..سرکش و رام نشدنی..هیچ کس،تاکید می کنم هیچ کس نمی تواند راه بر این اسب سرکش سدکند.برایم بن بست وجود ندارد.گاه صدای سکوتم کر می کند گوش فلک را..با سکوتم احساس قدرت می کنم!..شب هایم دیر صبح...
-
دوستت دارم بی وفا
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 23:49
یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو ... دوستت دارم. تو نیز گفتی مرا دوست داری اما دوست داشتنت دو روز است دیروز گذشت و آخرش امروز است! این من هستم که وفادار خواهم ماند این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند! این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم...
-
چی شد ؟
شنبه 28 خردادماه سال 1390 01:15
دلتنگ واژهای ساده بازی کودکی .. سنگ مفت گنجشک مفت ... سنگ را ارزان کردند به قیمت مفت .... گنجشک هم مفت ؟ از وقتی حال گاو حسن را پرسیدند و او را بردند هندستون . و زن هندی ... راستی از حسن چه خبر ؟ تنهایی دق نکرد ؟ دستمالی که زیر درخت آلبالو گم شده بود . چی شد ؟ هی هی هی ... شاید دیگر این قدر دوریم که .........
-
ما همیشه با همیم
جمعه 27 خردادماه سال 1390 22:41
کاش میشد زندگی همیشه با هم بودن بود هم ، با هم میساختیم رویای شیرینی که همیشه در سر داشتیم تو میگفتی از آرزوهایت ، من مینشستم به پای حرفهایت حس همیشگی من ، همان احساس قلبی تو است لحظه های ناب من در اعماق قلب مهربان تو است ساده تر مینویسم ، ساده تر حرف دلم را به تو میگویم تا لحظه هایمان نیز صاف و ساده بگذرد بیش از هر...
-
رهگذر بی وفا
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 18:44
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا! پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت خواستم همیشگی باشی اما دل کندی از...
-
همسفر عاشق
شنبه 7 خردادماه سال 1390 20:35
منی که همیشه به یاد توام منی که همیشه به عشق تو دلم به آرزوهایم خوش است اینک دلم به این خوش است که تو هستی و خوشبختی در گرو با تو بودن است همیشه این برای من با ارزش بوده که تو با همه فرق داری همیشه این برایم مهم بوده که تو، مثل ومانندی نداری! دلت پاک و مهربان است تو عاشقی، عشق مانند مرواریدی در قلبت پنهان است! از آن...
-
روزت مبارک مادرم
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 09:40
جوانی هایت را ... با بچگی هایم پیر کردم ... به موی سپیدت مرا ببخش... مادر ، ای تمام هستی من ، روزت مبارک ...
-
عشق نافرجام
یکشنبه 1 خردادماه سال 1390 08:10
همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من مانده ام و یک دنیای پوچ نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند...
-
آموخته ام
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 11:20
آموخته ام که.. با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه رختخواب خرید ولی خواب نه ساعت خرید ولی زمان نه می توان مقام خرید ولی احترام نه می توان کتاب خرید ولی دانش نه دارو خرید ولی سلامتی نه خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره می توان قلب خرید، ولی عشق را نه آموخته ام که... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من...
-
خدایا کفر نمی گویم
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 11:15
خدایا کفر نمی گویم" پریشانم " چه می خواهی تو از جانم ؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا ! اگر روزی زعرش خود به زیرآیی لباس فقرپوشی غرورت را برای تکه نانی به زیرپای نامردان بیندازی زمین و آسمان را کفر می گویی خداوندا اگر روزی بشر گردی زحال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه ی خلقت از این...
-
می نویسم برای تو
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 20:13
امشب دیگر برای تو می نویسم.... آری تو ، باز هم تو ، فقط تو... برای تو که آبی ترین ، آبی ها هستی .. کلامم تلخ است ، روزگار و قلمم تلخ تر هر چه در دفترم نوشتم مشق درد بود اما نوبت تو که رسید ، شیرین شیرین شد اصلا تو یک معمای همیشه تازه و شیرینی ناشناخته . دوست داشتنی ، مثل عشق ، مثل درخت... پس خوشا به حال من که باز شب...
-
سالها بعد
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1390 09:42
من برای سالها می نویسم...سالها بعد که چشمان تو عاشق می شود
-
آرام نمیگیرد قلبم
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 22:01
آرام نمیگیرد قلبم اگر نیایی میمیرد دل عاشقم اگر نمانی تو خودت میدانی، میدانی چقدر دوستت دارم و باز هم شعر رفتن را میخوانی بدجور دلبسته ام به تو ، رحمی کن خواهش میکنم از دل بی وفای تو نمیتوانم لحظه نبودنت را ببینم میدانم منتظر این هستی که از درد عشقت بمیرم دلم میخواهد دوباره دستهای تو را بگیرم و دوباره تمام گلها را...
-
از عشقت نمیگذرم
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 11:14
نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک تو اگر تا آخر دنیا نیز دنیا را بگردم نمی یابم دیگر مثل تو با اینکه نیستم یک ذره نیز لایق تو با خجالت میگویم این قلب بی ارزشم برای تو قلب من مثل قلبهای دیگر زیبا و درخشان نیست چهره ام را نبین که مثل آنها که در پی تو هستند زیبا نیست ندارم هیچ چیز در این دنیا جز این قلب این را هم فدای تو میکنم...
-
من امیر یوسفم
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 01:30
من امیر یوسفم... فیروزیم. خو دمو میبینم ، خودمو میشنوم ، خودمو فکر میکنم تا هستم جهان ارثیه ی بابامه سلاماش، همه ی عشقاش، همه ی درداش، تنهاییاش ... وقتیم نبودم ، مال شما . اگه دوست داری با من ببین یا بذار باهات ببینم با من بگو ، یا بذار با تو بگم سلامامونو ، عشقامونو ، دردامونو ، تنهاییامونو ...
-
در انتظار تو
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 10:04
من و تو هستیم و بینمان فاصله زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله همچنان باید بی قرار باشیم تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم! بیش از این انتظار مرا میسوزاند دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم تو نمی تابی و...
-
دیوانگی محض
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 09:50
دلبستم به قلب بی وفای تو تنها من بودم که سوختم در راه عشق تو تنها من بودم که با قلبی پر از حسرت اینک تنها مانده ام و هیچ نفسی ندارم مثل برگی خشکیده ام هیچگاه خودم را اینگونه پریشان و خراب ندیده ام مثل ستاره ای خاموشم حس میکنم در دنیا نیستم و بی هوشم مثل کویری خشک آرزویم قطره بارانی از جنس محبت است این روزگار من است...
-
به یاد امروز
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 15:59
به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن
-
دلتنگی
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 21:06
دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم حس و حال مرا خودت میدانی آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را خودت میدانی تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی در لحظه دیدارمان چه عاشقانه نگاه میکردی به چشمانم وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد...
-
کاش باور داشتی
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1390 21:00
کاش باور داشتی عشق مرا کاش درک میکردی احساس قلب مرا کاش میدیدی اشکهای مرا که با هر نفس یک قطره اشک از چشمانم میریزد با یاد تو داغ دلم تازه تر میشود کاش میسوخت خاطره ها کاش از یادم میرفت گذشته ها کاش هیچگاه به یادم نمی آمد لحظه هایی که در کنارت بودم نبودنت را باور ندارم ، باور ندارم تو نیستی اور ندارم دیگر مال من نیستی...
-
کجایی سهراب
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 21:59
تو کجایی سهراب؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند... وای سهراب کجایی آخر؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند ! تو کجایی سهراب؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند, همه جا سایه ی دیوار زدن ! وای سهراب دلم را کشتند.
-
باران عشق من
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 12:04
باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من قلب من شد عاشق تو! همیشه چشم به راهت مینشینم این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت در زیر باران بی قراری خیس میشوم هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است از عشق تو دیوانه شدن یک حادثه بی تکرار است تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی قلبم.......