باز قلم بر دست میگیرم..باز مینویسم..نه برای خودم...برای یک عزیز..برای یه دوست...برای یه مهربون..برای کسی که سالهاست در قلبم عشقمو پرورش دادم..کسی که به زودی باز میاد پیشم ...

کسی که من باید فقط و فقط در سال چتد روز ببینمش....کسی که با عشقش منو دیونه خودش کرده ...یادم ۶ سال پیش بود که با یه نگا عاشقش شدم...اون وقتها من سنی نداشتم ولی عشق در من به وجود امد...عشقی که به پاک بودنش قسم می خورم...ولی نمیدونم چرا ما..ما که با تمام وجود همدیگرو می پرستیم باید از هم دور باشیم...فقط صدای همو بشنویم...
دلم گرفته است...میخاهم بگریم اما اشک به میهمانی چشمانم نمی آید.می خام فریاد بزنم ولی نمیتونم...میخوام تو آغوش عشقم باشم ولی نمی تونم...خدایا گناه من چی بده که باید اینتوری شکنجه بشم....میدونم..گناه من..گناه من عشقم بوده..گناه من این بوده که عاشقم..گناه من بی گناهیم....تنم خسته و روحم رنجور شده و میخواهم از این همه ناراحتی بگریزم ...اما پاهایم هم یاریم نمیکنن...مثل پرنده ایی در قفس زندانی گشته ام...پرنده ای که خیلی تنهاست...پرنده ای که یارش پشت پنجره نشسته و صداش میکنه..ولی نمیتونن با هم باشن...از این همه تکرار خسته شده ام , چقدر دلم میخواهد طعم واقعی زندگی را بچشم..طعم عشق را از نزدیک احساس کنم...چقدر دلم میخواهد مثل قدیم با هم بودیم....کاش قدر لحظه هامونو می دونستیم...کاش وقتی که در کنارم بودی معنای عشق رو بهت ثابت میکرم..اما افسوس که قدر لحظه هارو ندونستم....چقدر دلم میخواهد مثل قدیم کلمه ی دوستت دارم را هر روز از زبانت بشنوم..نمیگم که الان این طور نیست ولی.....!!! فاصله یه حرف سادست بین بودن و نبودن....این حرف سیاوش..ولی برداشت من ازش این بود....چون درد عشقم همین بود...نمیشه از تو برید نمیشه از تو گذشت...چون برای من بهترین بودی و هستی و خواهی بود...امروز دلم از روزای پیش خیلی بشتر برات تنگ شده ...خدایا کمکم کن...کمکم کن تا عشقمو که سالهاست در دل نگه داشتم پورش دهم...دلی که به خودت قسم پاکیش برات ثابت شده...در میان من و تو فاصله هاست...دلم گرفته...دلم خیلی گرفته....واسه خودم دارم میگم. میخوام این دلگرفتگیه عمیق اینجا بمونه....میخوام همیشه تورو ببینم..چون عاشقتم..ولی من عشق رو قبول ندارم..چون این عشقی که ما تو زبونمون مبچرخونیم اونی نیست که واقعا وجود داره..عشق ۳ حرف ع ش ق ...ولی عشق واقعی یک دنیاست...نه خیلی بیشتر از این حرفاست....وقتی آموزگار گفت عشق چند بخشه یه بار دستم رو از بالا به پایین آوردم و گفتم یک بخش ولی وقتی تو رو شناختم فهمیدم عشق سه بخشه : عطش تو را دیدن .. شوق با تو بودن و اندوه بی تو بودن....عزیز راه دورم دوستت دارم...منتظرت میمونم تا که بیای......!!!

دوست دار تو امیر
سلام...خوبی...خیلی قشنگ نوشتی...من که به سختی اشکهامو کنترل کردم....اما تنها چیزی که میتونم بگم اینکه صبر کن...یعنی کار دیگه هم نمیشه کرد....مثل من صبر کن...میاد...دلت شاد و لبت خندون....نازی (ت)
سلام دوست عزیز...ممنونم بابت لطفی که کردی منم لوگوی زیبای شما رو در وبلاگم قراردادم......امیدوارم تونسته باشم جبران کنم....//
کارت که درست ....... حرفم نداره
هنوز هم در پی اونم
که اشکامو روی گونه م
با اون دستای پر مهرش
کنه پاک و بگه جونم بگه جونم
نکن گریه منم اینجام
بذار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای
منم ای گل تو رو میخوام
سلام
چطوری مرد؟
مخلص هرچی لوطیه
یا هو
وای خدا..... شما هم دستاتون دوره از هم؟ شما چرا؟ ما و شما هم دردیم......
عشق خیس شدن دو دلدار زیر بارون نیست بلکه اینه چترت را رو سر دلدار بگیری و اون نبینه و هرگز نفهمه که چرا خیس نشد.
سلام این واژه عشق تو این دوره و زمونه به حدی پست و رزل و کثیف شده که هر بابا قوری که میخواد به خصائل حیوانیش پاسخ بده میگه من عاشق شدم و وووو سوء تفاهم نشه کلی میگم برای همین نه اصلا حوصله خوندن مطالب عاشقانه جوونهای این دوره زمونه رو دارم نه وقتش رو عشق مجازی تا وقتی خوبه که جنبه جنسی نداشته باشه از نوشته هات معلومه که این طور نیستی هر چند عشق عنصر پنجم حیات حساب میشه اما نظر خوبی ندارم انواعش زیاده بعضی خوب و بعضی نا خوبند ... ولی وبلاگت چشمم رو گرفت ... طراح خوبی هستی سفارش هم میگیری ؟؛-) منتظر باش ما همه منتظریم . یا حق برقرار باشی در مورد سفارش کمی فکر کن ممنونم .
تبریک میگم
من از وبلاگ آتربان۳ هستم .
یه جمله در مورد عشق میتونم بگم اونم اینه :
تصویری ملایم و هولناک ذهن مرا فرا گرفته است ؛ مرگ عشق واقعه ای که در پیش است .
بازم با هم دیگه بیشتر صحبت میکنیم
حالا حالاها باهات کار دارم امیر جون
درد عشقی کشیدم که مپرس
قربونت
چیکو
سلام . منم امیر هستم ! جالب اینجاس که منم همدردم !!! نمیدونم واقعا چی باید گفت ! نمیدونم ...
سلام من یه وبلاگ طنز می نویسم ! بهم یه سر بزنین
سلام
دورین؟فقط همین؟غم بزرگیه ولی بزرگتر از اونم هست میدونی چی؟ این که دوسش داشته باشی دوست داشته باشه دوری هارو تحمل کنی به پاش بشینی اما یهو بیخبر بره و تو نفهمی چرا نفهمی کجاست حتی یه نشونم ازش پیدانکنی ندونی زندس یا . . . این درده دردی که یه ساله داره منو دق میده
دلم خیلی گرفته