می خواهم بگویم بی وفا دلم نمیاد چون دوستت دارم
می خواهم بگویم رفیق می بینم رفیق رفیقش را تنها نمی گذارد
میگم خودت در جواب نامه ام بگو که با چی نامه ام را آغاز کنم.......
دیشب به عکست نگاه می کردم به من می خندیدی با خودم فکرها کردم بلند شدم برای هردومون چایی ریختم همین طور که چایی می خوردم با تو صحبت می کردم بهتر بگم درد دل می کردم آخه خیلی تنهام ازبس گریه کردم و اشک ریختم چایی من یخ کرد چون اشکهام تو چاییم ریخته شده بود ولی چایی تو داغ داغ بود چون توی بی معرفت یک قطره اشک هم نریخته بودی آن موقع بیشتر احساس تنهایی کردم
تو را به خدا بیا و مرا از این تنهایی نجاتم بده گاهی گریه هایم تمامی نداره چون خیلی دلم برایت تنگ میشه همه میگویند ازدواج کن ولی من هنوز می گویم تو زنده هستی و قبول نمی کنم
ده ساله نامه می نویسم و تو بطری قرار می دهم وبه وسط دریا می اندازم ولی تو هیچ جوابی به من نداده ای
چرا؟؟؟؟؟؟
منتظر جوابت می مانم ..........
والسلام
با تشکر از محمود عزیز
نمیدونم تو دختری یا پسر اما میفهمم چه دردی میکشی
بدون حال منم از تو بهتر نیست
سلام من وب لاگتون رو بصورت تصادفی دیدم.خیلی زیباست.به من هم سر بزنید و نظرتون رو بنویسید.موفق باشی.