{قایقی باید ساخت}
باید انداخت به خواب
خواب ها باید دید
خواب ارزان شده است
همه ی مردم شهر
از همه قشر
خواب ها می بینند
کار من تعبیر نیست
نظر من مرگ یا زنجیر نیست
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
تا که از سر برود این افکار
شاید این ارزانی
همه را خوابانده
کبک ها را باید
از صدای تیر دشمن ترساند
تا که سرها را ز برف بیرون کنند
شاید این وزوزها گوش ها را می درد :
همه چیز ارزان است
شهر در امن و امان است
آسوده بخوابید
آه
فقر ارزان شده است
همه جا ارزانیست
دیگر از هیچ فقیری خبری نیست
فقرا از این شهر
میروند تا به خدا
حال اکنون
همه ثروتمندند
همه چیز ارزان است
جیب هامان پرپول
معده هامان منتظر
لقمه نانی هم نیست
مشکلات هم کم نیست
همه چیز ارزان است
غیرت ارزان
تن ِ عریان ارزان
آبرو و شرف و جان ارزان
همه جا ارزانیست
جر عتی نیست که حرفی بزند این مردم
کاش می دانستید
همه جا را آب برد
مردم ما خوابند
افسوس
مردم شهر مرا هم خواب برد
جای من اینجا نیست
من همانند شما
زیر دست امنیه
خواب دارم در پیش
خواب ها باید دید
خواب من طولانیست
{پشت دریا شهریست}
ن از این خواب هرگز
پشت دریا نرسم
پشت دریا هیچ نیست
هر چه میخواهی ببر
همه ی ما خوابیم
تفنگ هایمان هم خراب است !
فشنگ هم ندارد ...
زیبا
پرمعنا
دلنشین
مثل باقیه نوشته هاتون
سلام دوست خوبم
خیلی قشنگ بود
هرروز اپم بیا منتظرم