زندگی رسم خوشایندی نیست
زندگی بال و پری داری با وسعت مرگ..که من و تو در آن می غلتیم
پرشی دارد اندازه عشق..که همه می مانند در این وسعت معنا بودن را
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود..
می رود..آن دم که هیاهوی درون می جوشد
زندگی جذبه دستی است که می چیند..پرو بال من و تو
زندگی نوبر انجیر سیاه ..در دهان گس تابستان است..و همان لحظه بوییدن تو
زندگی..بعد درخت است به چشم حشره..
و به چشم من که دیگر نمانده تب و تاب
زندگی تجربه شب یره در تاریکی است..و هزار بوسه ی من
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد..و مثال من و تو
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد..
و صدای نفسات که توان مرا می گیرد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواییماست..که تو را می جوید
خبر رفتن موشک به فضا..مثل فریاد تو را می خواهم
لمس تنهایی ماه..که تو را آشفت
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر..
خواب آرام مرا با خود برد به توان ابدیت
چون تو را می خواهم
زندگی رسم خوشایندی نیست..چون تو را با خود برد
گر چه از لذت یاد آوری تاریخ روح من شاد است
گر چه با یاد تو من آرامم..زندگی آرام است
زندگی رسم خوشایندی نیست..
گر چه سهراب می گویید زندگی رسم خوشایندیست