دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم
در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام
من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش
نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم
او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت
چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید
بی محبتیها را از دلش نمیشست
همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه
و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ،
هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود
و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی
که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود
و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد
و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین
زیبا نوشتی. موفق باشی
به من هم سر بزن
سلام..
کاملا اتفاقی به وبتون رسیدم.اگه نگم که سوپرایز شدم؛بی انصافی کردم
نوشته هاتون یه غم عجیبی داره.که واقعا مکمل اسم وبلاگتونه...
اگه این دل نوشته هاتون از سوز عشق باشه ،این عشق ستودنیه........
ارزوی وصالو براتون دارم
salam amiryosef khosh hal misham pisham biay.....b veblogam sar bezan.....nazar yadet nare
سلام
وب عالیی داری موفق باشی.
خواستم اجازه بگیرم ببینم میتونم از نوشته هات تو وبلاگم استفاده کنم؟؟؟؟
لطفا بهم خبر بده به ایمیلم