درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

به نام حق

به نام آنکه دوستی را آفرید، عشق را ، رنگ را ... به نام آنکه کلمه را آفرید
و کلمه چه بزرگ بود در کلام او و چه کوچک شد آن زمان که میخواستم از او بگویم
سالهاست دچارش هستم. و چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل
و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای دل بیتابش

او رفت و من نشناختمش . در تمام میخکهای سر هر دیوار، آواز غریبش را شنیدم
اما نشناختمش. همانگونه که بغضهای گاه و بیگاهم را نشناختم.
فقط آنقدر او را شناختم که در سایه های افتاده به کلامش، به دنبال جای پای خدا باشم.

اینجا، هر چه هست، جز با صداقت او و کلام و نقشهای او، حوض بی ماهیست
شاید مزرعه ای باشد با زاغچه ای بر سر آن
زاغچه ای که هیچکس جدی نگرفتش
اینجا را هدیه اش میکنم. به آنکس که برای سبدهای پرخوابمان، سیب آورد
حیف که برای خوردن آن سیب، تنها بودیم . چقدر هم تنها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد