آنچه بین من و تو است عشق است
آنچه احساسات مرا زنده نگه داشته وجود تو است
نمیسوزم آنگاه که تو هستی چراغ روشن بخش قلب عاشقم....
نمیمیرم آنگاه که تو هستی نفس در سینه ام
نمیترسم آنگاه که تو را مال خودم میبینم
آنچه مرا به تو نزدیکتر میکند ، محبتهای تو است
این آغوش من است که آغوشت را هر لحظه بهانه میکند
نمیرنجم از بازی سرنوشت
نمیدانم تو فرشته ای یا مسافری از بهشت ...
هر چه هستی برای من یکی هستی
یکی که برایم معنای همیشگی دارد
آنچه بین من و تو میگذرد ، لحظه های شیرین عاشقیست
که قلبم هر لحظه میتپد برای این لحظه ها
فرقی نمیکند برایم پایان زندگی چه لحظه ایست
مهم این است که تو آغاز زندگی ام بوده ای...
فرقی نمیکند شب و روز برایم
مهم این است که تو لحظه به لحظه ی زندگی ام هستی ...
آنچه مرا آرام میکند ، چشمان تو است که مرا
به رویاهای عاشقانه ام نزدیک میکند...
نزدیک و نزدیکتر ، تا برسم به عمق چشمانت
تا غرق شوم در اشکهایت
اشکهایی که به عشقمان حلقه زده در چشمانت
از گذر زمان هراسی ندارم
آنگاه که تمام ثانیه هایم را با تو میگذرانم...
این با تو بودن است که مرا سبز نگه داشته
قلبم تمام فصلها را به عشق تو پشت سرگذاشته
به عشقت تمام غمها را از میان برداشته...
به آینده خواهیم رفت ، تاریخ عشق را ورق خواهیم زد
تا برسیم به صفحه عشقمان
جایی که آخرش نوشته است :
من و تو با هم زندگی کردیم و با هم به آن دنیا رفتیم....
اگر نفسی در سینه است
تو خودت میدانی برای تو نفس میکشم
برای تویی که تمام وجودم هستی
تویی که به خاطرت گذشتم از همه چیز
بی تو جای من در اینجا نیست
تمام قلبم خلاصه میشود در عشق تو
تمام نگاهم فدا میشود در عمق چشمان تو
بی وفا نشده ام که روزی دل بکنم از دنیای عاشقانه تو
دنیایی که درونش آرامم ، تا تو باشی من نیز تنها با تو میمانم
تا با هم برسیم به آرزوهایمان، تا نشود حسرت رویاهایمان
اگر نفسی در سینه است
تو هستی که بودنت برایم زندگی دوباره است
در این لحظه و همه لحظه ها
در اینجا و همه جا تو هستی در خاطرم
تا چشم بر روی هم گذاشتم فهمیدم که بدجور عاشقم!
چون در همان لحظه که چشمانم را بسته بودم
باز هم تو را دیدم که میدرخشی برایم...
میشود از نگاهت احساس کرد که تو چقدر با وفایی
قدر دلم را میدانی
هیچگاه تنهایم نمیگذاری
از این احساس بود که احساست کردم
تو را دیدم و درکت کردم
تا اینکه دلم عاشقت شد
لم به لرزه افتاد و دنیا ، شاهد این عشق بی پایان شد....
من همه احساستم برای تو است ، ای با احساس من
همه وجودم مال تو است ، برای تو که تمام وجودم هستی ....
بیا تا همچنان برویم ، این راه مال من و تو است
بیا تا با هم بدویم تا برسیم به جایی که تنها من و تو باشیم
جایی که سکوت باشد و تنها صدای نفسهایمان ...
لحظه ای حس کن این رویای عاشقانه مان...
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم
ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را ...
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم
تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم...
شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم...
خیالی که لحظه به لحظه با من است
همیشه و همه جا در کنار من است
حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه
از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده....
همیشه فکرم پیش تو است
تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است
پس کجایی که آرامم کنی؟
خواهشی از قلب بی وفای تو دارم
هوای قلب تنهای مرا هم داشته باش....
بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها رفتم
دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو شده ای و رویاهایت
حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت....
دلم در این هوای آلوده دلتنگی پر از غبار شده
مدتی گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک نشده
هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده
اما کسی نمیداند که دلم یک عاشق سر به هوا شده...
دلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست
دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن عشقش
دیگر محکوم به انتظار نیست ....
چشمهایم را بسته ام
تو نیامدی و من عاشقی دلشکسته ام...
خدایا هرکس به یادم هست به یادش باش
اگر کنارم نیست کنارش باش
اگر تنهاست پناهش باش
و اگر غم دارد غمخوارش باش....
خداوندا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم
خداوندا عزیزانی دارم رسمشان معرفت و یادشان صفای دل
پس آنگاه که دست نیاز سوی تو می آورند
پر کن از آنچه در مرام خدایی توست ...
نوروز باستانی پیشاپیش بر همه شما پارسیان مبارک باد
نوسنده : " امیر یوسف "