-
قصه پونه عشق
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:41
صداقت یعنی از مرز افقها به قصد دیدن رویت گذشتن میان کوچه های سبز احساس به دنبال قدمه های تو گشتن نجابت یعنی از باغ نگاهت به رسم عاطفه یک پونه چیدن میان سایه روشن های احساس ترا از پشت یک اینه دیدن دو چشمت سرزمین آرزوها نگاهت داستان آشمنایی ست امان از آن زمان که قلب عاشق گرفتار خزان یک جدایی ست تو در آن سوی مر مرها ی...
-
تو مثل
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:38
تو مثل خواب نسیمی به رنگ اشک شقایق تو مثل شبنم عشقی به روی پونه عاشق تو مثل دست سپیده پر از تولد نوری تو مثل نم باران لطیف و پاک و صبوری تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم تو مثل جذبه عشقی در انتظار رسیدن در امتداد...
-
شعر یعنی
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:37
شعر یعنی با افق یک دل شدن یا لباسی از شقایق دختن شعر یعنی با وجود خستگی بر سر پروانه دل سوختن شعر یعنی سری از اسرار عشق شعر یعنی یک ستاره داشتن شعر یعنی یک نگاه خسته را از کویر گونه ای برداشتن شعر یعنی داستانی نا تمام شعر یعنی جاده ای بی انتها شعر یعنی گفتن از احساس موج در کنار حسرت پروانه ها شعر یعنی آه سرخ لاله ها...
-
یک تمنای بلند
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:36
بیا برای پرستو ز مهر دانه بپاشیم بیا پناه کبوتر طیبی چلچله باشیم بیا که درد عطش را ز چشم غنچه بشوییم برای موج پریشان ز عشق قصه بگوییم بیا که دعوت گل را به باغ دل بپذیریم بیا ز هجرت مرغان خسته در س بگیریم بیا ز دفتر پروانه شعر شمع بخوانیم بیا به خاطر گل ها همیشه تاتزه بمانیم بیا که کشتی دل را به موج مهر سپاریم بروی...
-
سرنوشت من و چشمهایت
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:35
ایکاش در چشم هایت تردید را دیده بودم یا از همان روز اول از عشق ترسیده بودم ایکاش آن شب که رفتم از آسمان گل بچینم جای گل رز برایت پروانگی چیده بودم گل را به دست تو دادم حتی نگاهم نکردی آن شب نمی دانی اما تا صبح لرزیده بودم آن شب تو با خود نگفتی که بر سرمن چه آمد با خود نگفتی ز دستت من باز رنجیده بودم انگار پی برده بودی...
-
کاش می شد
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:34
کاش می شد سرزمین عشق را در میان گامها تقسیم کرد کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهیم کرد کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد کاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد کاش میشد با نسیمشامگاه برگ زرد یاس ها را رنگ کرد کاش می شد با خزان قلبها مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد کاش میشد در سکوت...
-
چرا؟
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:33
چرا بلبل همیشه نغمه خوان است چرا بر برگ شبنم می نشیند چرا آلاله های باغ سرخند چرا بر روی گل غم می نشیند چرا باران همیشه قطره قطره ست چرا در خانه ها دریا نداریم چرا در باغچه یا توی گلدان گلی یا برگی از رویا نداریم چرا پروانه ها معنای عشقند چرا جغدان همیشه اشکبارند چرا مردم همانند کبوتر درون خانه ها جغدی ندارند چرا در...
-
برای چشمانت
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:31
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت دوباره فال گرفتم برای چشمانت اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا قبول کن که بریزم به پای چشمانت بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست که مانده در عطش کوچه های چشمانت تمام اینه ها نذر یاس لبخندت جنون آبی در یا فدای چشمانت چه می...
-
تو را میشناسم
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:30
تو از جنس احساس یک بوته نسرین تو با چکه های شفق آشنایی تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی یر پژواک سرخ صدایی تو رنگین کمانی ز چشمان موجی تو رمز رسیدن به اوج خدایی تو در شهر رویاییم کلبه دل تو یک قصه از .اژه ابتدایی تو از آه یک ابر مرطوب و تنها تو بارانی از سرزمین وفایی ترا مثل چشمان خود می شناسم اگر چه ز مژگان چشمم جدایی تو...
-
آرزوی نقاشی
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:29
میان آبشارخاطراتم کنار بوته های گل نمی نشینم همیشه آرزو کردم که رنگ نگاه بوته گل را ببینم همیشه آرزو کردم که روزی برای لحظه ای نقاش باشم همیشه آرزویم بوده رویا ولیکن یک زمان ایکاش باشم همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لاله ها یعنی چه رنگی همیشه گفته بودی باغ سبز ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی نگاه مادرم چون یاس می شد به...
-
حرفها یک دل
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:28
شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم زخمی برای قلب پر دردش بمیریم بیا در کوچه های تنگ غربت برای هر غریبی سایه باشیم بیا هر شب کنار نور یک شمع به فکر پیچک همسایه باشیم بیا ما نیز مثل روح باران به روی یک رز تنها بباریم بیا در باغ بی روح دلی سرد کمی رویا ی نیلوفر بککاریم بیا در یک شب آرام و مهتاب کمی هم صحبت یک یاس...
-
بعد دیدار تو
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:25
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
بین آدم ها
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:24
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه و او هنوز شکوفاست بین آدمها کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد تب غرور چه بالاست بین آدمها و از صدای شکستن کسی نمی شکند چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها میدان کوچه دل ها فقط زمستانست هجوم ممتد سرماست بین آدمها ز مهربانی دل ها دگر...
-
ماجرای یک عشق
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 09:21
به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی کنار اتظارت تا سحر گاه شبی همپای پیچک ها نشستم تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت غم انگیزست توشیداییم را به چشم خویش فهمیدی و رفتی چه باید کرد این...
-
رفع زحمت
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:53
حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم نه مهربان من بدان بی...
-
یک فکر دیگر
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:52
امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست ناچار این پرواز را این بار باور میکنم یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم صحن نگاهت را به روی...
-
حدس
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:51
و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام تو کمتر از غریبه ای مرا...
-
می دونم
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:50
زندگی پر از سواله می دونم رسیدن به تو خیاله می دونم تو میگی یه روزی مال من میشی اما موندت محاله می دونم تو میگی شبا دعامون می کنی چشمه چات زلاله می دونم توی آسمون سرنوشت ما ماه کاملمهلاله می دونم تو میگی پرنده شیم بریم هوا غصه ما دو تا باله می دونم چشم من پر از غم نبودنت دل تو پر از ملاله می دونم طاقتم دیگه داره تموم...
-
اگه تو از پیشم بری
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:49
اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می ذارم هر چی گل شقایقه رو خاک مجنون می ذارم اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه اگه بری شکایت تو رو به...
-
فاصله
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:48
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزند...
-
محبت
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:47
نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم دستت به دست دیگری از این گذشته کار من اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم شاید تو با خودئ گفته ای دارم اطاعت میکنم رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم من عاشق چشم تو ام تو...
-
خیال
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:45
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بشینی محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چه قدر کوچه ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشم های تو محتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی بمان...
-
هوای رفتن
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:44
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی و یه شب مهتابی باشه امشب می خوام از آسمون یاسهای خوشبو بچینم امشب می خوام عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم کاشکی بدونی چشمات رو به صد تا دنیا نمی دم یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم کاش تو هوای عاشقی همیشه پیشم بمونی از تو کتاب زندگی حرفای رنگی بخونی حتی...
-
زیر درخت آرزو
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:43
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی امشب...
-
نامه بی جواب
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:42
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار...
-
این روزا
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:41
این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه گردای رو اینه ها فقط غم زندگیه این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه جای نگاه عاشقت...
-
خلوت یک شاعر
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:38
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی یود کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار من و لحن تو انسانی...
-
به خاطر تو
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:36
آخر یه روز دق می کنم فقط به خاطر تو دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو رو دست مجنون می زنم فقط به خاطر تو عشقت رو پنهون می کنی فقط به خاطر من من دلم رو خون میکنم فقط به خاطر تو تو گفتی عاشقی بسه دنیا برام یه قفسه گفتی که عشق یه عادته دلم پر از شکایته گفتی می خوای بری سفر خیره شدن چشام...
-
به خاطر من
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:35
آخر یه روز دق میکنم فقط به خاطر تو دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو رو دست مجنون می زنم فقط به خاطر تو تو نمی خوای بیای پیشم فقط به خاطر من من ولی سرزنش می شم فقط به خاطر تو عشق تو پنهون میکنی فقط به خاطر من من دلم و خون می کنم فقط به خاطر تو از دور تماشا میکنی فقط به خاطر من من دل...
-
مثل هیچ کس
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:33
مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا تو مهی مثل حقیقت مهربونی مث رویا چه قدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر مث برق دو تا چشمی توی یک قاب شکسته...