-
معرفت و عشق
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 10:46
بابا میگفت اون زمونها، حدوداً ۲۰-۳۰ سال پیش ، یه چیزی بود به اسم معرفت . میگفت این یه چیز رو همه داشتن حتی اگه چیز دیگه ای نداشتن . بابا میگفت ، همه حاضر بودن واسه این یه چیزشون خیلی چیزهاشون رواز دست بِدن ، حتی گردنشون رو . بابا میگفت اون موقع همه مرد بودن حتی زن ها ولی الان همه زنن حتی مردها. بابا میگفت اون موقع...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1387 08:06
سلام قصد دارم که تلنگری در ذهن انسانها ایجاد کنم ! قرارداد... شعری از مرحوم قیصر امین پور ... تو به چشم من آبرو بده! من به چشمهای بی قرار توقول میدهم: ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب می رسد! ما دوباره سبز می شویم
-
به نام حق
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 17:54
به نام آنکه دوستی را آفرید، عشق را ، رنگ را ... به نام آنکه کلمه را آفرید و کلمه چه بزرگ بود در کلام او و چه کوچک شد آن زمان که میخواستم از او بگویم سالهاست دچارش هستم. و چه سخت بود بیدلی را ، ساختن خانه ای در دل و این دل بینهایت، چه جای کوچکی بود برای دل بیتابش او رفت و من نشناختمش . در تمام میخکهای سر هر دیوار، آواز...
-
درد دوری
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 19:48
نازنین وقتی از اوی رفته ی نیامده ات پرسیدم گفتی اونی که می خواستم منو برد بهشت و اسم من و رو سردرش نوشت و بهونه کرد بازی سرنوشت و تو شهر رویا منو رها کرد ولی تو بعد از رفتنت ، هرگز نپرسیدی که من بگویم اونی که می خواستم منو برد از یاد و رفت پیش اون کس که دلش می خواد و زد زیر عشقش که یادش نیاد و مثل همه آدما بی وفا شد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 15:58
پروردگارابه من بیاموز دوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند .. عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند... بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند... به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند... محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند
-
تنهائی
جمعه 12 مهرماه سال 1387 09:11
تنهایم بی یار و یاور بی آنکه بدانم خود در آن غرق شده ام هر چه دست و پا میزنم پائیم تر می روم چاره ای نیست نا خواسته و ندانسته نا خواسته رفتم ببینم اما ندیدم و ندانسته چیدم میوه درخت بی کسی را برخی گوسند به خلق بد کرده ای آنان نداند که خلف به من بد کرده است حال به که گویم و از که خواهم کیست مرا در این دیار یاری کند؟...
-
عشق یعنی
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1387 18:42
عشق یعنی چون محمد پا به راه عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه عشق یعنی بیستون کندن به دست عشق یعنی زاهد اما بُـت پرست عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره و دریا شدن عشق یعنی یک شقایق غرق خون عشق یعنی درد و محنت در درون عشق یعنی یک تبلور یک سرود عشق یعنی یک سلام و یک درود
-
زندگی زیباست
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 10:21
یادم باشد فردا ،حتما، ناز گل را بکشم... حق به شب بو بدهم... و نخندم دیگر، به ترکهای دل هر گلدان...!! و به انگشت، نخی خواهم بست تا فراموش نگردد فردا...! زندگی شیرین است! زندگی باید کرد... و بدانم که شبی خواهم رفت... و شبی هست که نباشد، پس از آن فردایی....!!!
-
دوستت دارم
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 16:05
می خواهم بگویم بی وفا دلم نمیاد چون دوستت دارم می خواهم بگویم رفیق می بینم رفیق رفیقش را تنها نمی گذارد میگم خودت در جواب نامه ام بگو که با چی نامه ام را آغاز کنم....... دیشب به عکست نگاه می کردم به من می خندیدی با خودم فکرها کردم بلند شدم برای هردومون چایی ریختم همین طور که چایی می خوردم با تو صحبت می کردم بهتر بگم...
-
...
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 10:35
پسر کوچولو گفت : گاهی وقتا قاشق از دستم می افتد پیرمرد بیچاره گفت : از دست منم می افتد پسر کوچولو گفت : من گاهی شلوارم را خیس می کنم پیرمرد بیچاره گفت که من هم همینطور پسر کوچولو گفت: من اغلب گریه می کنم پیرمرد سر تکان داد ٫من هم همینطور پسر کوچولو گفت : از همه بدتر بزرگترها به من توجهی ندارند و گرمای دستی چروکیده را...
-
و شما...
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 10:28
و شما ای گویش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت و شما ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت و شما ای کسانی که هر گاه حضور دارم بیشترم تا آن گاه که غریبم پس از این مرا کمتر خواهید دید...
-
سکوت
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 10:25
معنای این همه سکوت چیست؟ میخواهم فریاد بزنم...! فریادی در اوج سکوت! فریادی به بلندی قامت گستاخ عشق... می خواهم آنگونه فریاد برآرم که سکوت چندین و چند ساله ام در لحظه ای پاره پاره شود!!! می دانم که می دانی سکوتم برای چیست... می دانم که می دانی فریادم برای کیست!!!
-
نیمه شب
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1387 23:04
نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سدای جامی بی زوال پرسه ایی آغاز کردیم در خیال دل بیاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی میگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت دل بیاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود امد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 12:08
سلام به دوستان عزیز ببخشید که چند وقتی نتوستم به روز کنم.در حین خدمت سربازی بودم که خدارو شکر تمومش کردم.الانم امودم از کافی نت دارام به روز میکنم.ایشالا سر اولین فرصت میام و یه خونه تکونی میکنم .راستی فرا رسیدن ماه مبارک رمضان هم به همتون تبریک می گم امیدوارم ماه پر برکتی براتون باشه. روز خوش یا حق
-
ثانیه
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 16:04
در حضور واژه های بی نفس صدای تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 00:12
در پهنای بی کرانه تفکر از خویش به کیش خواهم رسید تا از دالان پرخروش محبت اب حضور را برداشت کنم و در این میان جبیره ی فراق را بر دل خواهم زد و به مثال چوک و هزاردستان در بهشت اشتیاق نغمه ی اشنایی را سر خواهم داد و با گامهای سره به دنبال تلالو زرنگار انتظار از پل جنون راهی جزیره مجنون خواهم گشت و سوار بر بادهای بی اقلیم...
-
کاش میشد
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 00:05
کاش عشق هم به سادگی دوست داشتن بود کاش می شد ساده ازش گذشت ساده فراموشش کرد
-
...
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 21:30
گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد ،گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفرباشد به او بگو که تو را بیش تر از خودم وکمتر ازخدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز دارم
-
ای قلم بنویس
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 21:28
ای قلم بنویس حرفهای وجودی مرا که با نسیم عطر دل انگیز یار باریدن می گیرد..تو هیچ میدانی سر درون را؟..تو هیچ میدانی راز نماز عاشقان را؟..آنگاه که به قبله می ایستند و سر به سجده گاه معبود می نهند..آنگاه که غرق مناجات عاشقانه می شوند...و با رب خود سر درون می گشایند...هیچ از عشق بازی یاران دلخسته میدانی؟..عشقی که با تمام...
-
...
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 21:22
بهم گفت :چرا اینقدر ساکتی - یه چیزی بگو گفتم : چی بگم گفت :هر چی که دوست داری گفتم: من تو رو دوست دارم گفت : از همون بگو خواستم بهش بگم : با تو اسون میشه از دست تنهایی فرار کرد... و باز سکوت حرفم رو دزدید ...
-
اینگونه نباش
شنبه 15 دیماه سال 1386 18:29
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می...
-
دکلمه دلتنگ
جمعه 16 آذرماه سال 1386 00:07
با عرض سلام خدمت همه دوستای گلم امروز یه ترک دکلمه با صدای خودم براتون گذاشتم امیدوارم که خوشتون بیاد. Download
-
فقط با تو
سهشنبه 22 آبانماه سال 1386 01:54
فقط با تو زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو ! زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو! زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو! آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد! دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد! زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق...
-
با شریعتی ....
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 11:36
زندگی خوردن و خوابیدن نیست . انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست . زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف . یادمان باشد اگر گل چیدیم عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوا ر به دیوار همند ( دکتر علی شریعتی )
-
یکی را دوست میدارم
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 05:11
یکی را دوست میدارم آری ، یکی را دوست میدارم ، آن را احساس کردم در قلبم … او همان ستاره درخشان آسمان شبهای دلتنگی و تیره و تار من است… او همان خورشید درخشان آسمان روزهای زندگی من است… یکی را دوست میدارم …آری ، او همان مهتاب روشن بخش شبهای من است … قلبم او را دوست میدارد و من هم تسلیم احساست پاک قلبم میباشم… یکی را دوست...
-
افسانه ی نا تمام
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 05:09
من افسانه هستم به من گوش کن دمی یاد خود را فراموش کن ... من افسانه ای از تبار شبم ... طنین صدایی چو رویای آب ... من الهام بخش سکوت نسیم تمنای چشمی در آغوش خواب من افسانه ای از حضور توام در آتش سرای هجوم نیاز مقدس ترین واژه ی بی دلی مصلای نوری به وقت نماز من افسانه ای از مصادیق صبح همای سعادت به بام جهان چونان مهر ،...
-
همیشه عاشق توآخرین عاشق
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 05:08
هنوز رویاهایم ادامه دارد. نمی دانم...نمی دانم چرا وقتی همه آرزوهایم را دانستی...رفتی؟!جرم من آخر چه بوده ای خدا؟ مدام تکرار یک اشتباه. من همه آرزوهایم سبز بود. چرا همه رویاهای خوب همه اش تباه است؟ گذشته ....وقتی به گذشته فکر می کنم...فقط افسوس می خورم.نمی دانم آخر، این رویاهای قشنگ و این خوشبینی چرا اینقدر بی سرانجام...
-
دلتنگ باران
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 05:05
دلتنگ باران دلم برای باران تنگ شده است ، دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران ، بارانی که به من آموخت رسم زندگی را.... دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان ، برای ابرهای سیاه سرگردان ، برای زمستان......در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم! مدتی است که...
-
به یاد من باش
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 05:02
به یاد من باش به یاد من باش ای بهترینم.... در غم هایم ، در غصه هایم ، در شادی ها و در خنده هایم به یاد تو خواهم بود عزیزم.... ر غروب دلتنگی ها ، در زیر باران ، لحظه طلوع سحرگاه به یاد تو خواهم بود عزیزم... در کنار دریا ، لحظه شکفتن گلها ، در هر جای دنیا که باشم به یاد تو خواهم بود عزیزم.... در لحظه دیدار با بهار ،...
-
غوغای عشق در دفتر عشق امیر
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 04:59
می نویسم برای تو ، برای او و برای همه می نویسم از عشق پس بخوان ای عاشق این احساس مرا.... مینویسم تا بدانی عشق به چه معناست ، عشق سرآغاز چه حادثه ای است.... می نویسم تا بخوانی احساس مرا و درک کنی عاشق بودن را ..... اگر عشق برایت پر درد و تلخ است مینویسم تا برایت معنایی شیرین و ماندگار داشته باشد..... از عشق نوشتن احساس...