اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیمگاهی به هم !اینجا دیگه بازی به نیمه رسیده
واسه بردن بازی
روی نیمه ی دوم نمی شه خیلی حساب کرد
گاهی باید برای بردن بازی
بین دو نیمه
دوباره متولد شد!
یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.
منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا
تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم
همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی
رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می
خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم...اونم خیلی سریع
جشن چشماتو گرفتم تو حضور سبز رویا آسمون
غرق نگاهت
خونمون لبریز دریا جشن چشماتو گرفتم تو
شب شادی یک ساز
زندگی مدیون چشمات خاطره سرشار پرواز
جشنتو وقتی سرودم
پیش من فقط تو
بودی اما آخرای شعرم رفتی و دیگه ... نموندی
داداشم غصه نخور عمر جدایی سر میاد
آسمون آبی میشه شب میره و سحر میاد
شب میره و سحر میاد
داداشم چقدر دلم تنگه برات
قلب من با لاله همرنگه برات
هدیه ناقابل برادرت
خوندن این شعر و آهنگ برات
داداشم جون منی آخه هم خون منی
توی باغچه دلم گل گلدون منی
یادگار پدرم نور چشم مادرم
حق نگهدارت باشه عزیزم برادرم
مهربونیات هنوز یادم نرفته
اینو تو نامه میگم هفته به هفته
من و تو دو همصدا دو مهربونیم
نیاد اون روزی که ما بی هم بمونیم
پدر و مادرمون اون دو تاج سرمون
دلشون می خواست که ما از همدیگه جدا نشیم
یه روز آفتاب در میاد شب میره سحر میاد
داداشم غصه نخور عمر جدایی سر میاد
عمر جدایی سر میاد
داداشم جون منی آخه هم خون منی
توی باغچه دلم گل گلدون منی
یادگار پدرم نور چشم مادرم
حق نگهدارت باشه عزیزم برادرم
داداشم چقدر دلم تنگه برات
قلب من با لاله همرنگه برات
هدیه ناقابل برادرت
خوندن این شعر و آهنگ برات
داداشم جون منی آخه هم خون منی
توی باغچه دلم گل گلدون منی
یادگار پدرم نور چشم مادرم
حق نگهدارت باشه عزیزم برادرم
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند
از خداوند نیرو خواستم
ضعیفم آفرید که تواضع بندگی را بیاموزم.
از او سلامتی خواستم که کارهای بزرگ انجام دهم
ناتوانم آفرید که کارهای بهتری انجام دهم.
از او ثروت خواستم که سعادتمند شوم
فقرم بخشید که عاقل باشم.
از او قدرت خواستم که ستایش دیگران را به دست آورم
شکستم بخشید که بدانم پیوسته نیازمند اویم.
از او همه چیز خواستم که از زندگی لذت ببرم
آنچه خواستم به من نداد.
آنچه بدان امید داشتم به من بخشید
و دعاهای نگفته ام مستجاب شدند و آنها این بودند :
من هستم در میان انسانها و غرق در نعمات پروردگار
با تمام وجود گناه کردم و در تکرار آن اصرار!
اما نه نعمتش را از من گرفت
نه گناهانم را فاش کرد!
اگر اطاعتش را کنم چه میکند....!!!
هوا گرفته بود و بارون می بارید
کودکی آهسته گفت:
خدایا گریه نکن درست میشه...!!!