این شبها ، شبهای عاشقی
خواب به چشمانم نمی آید ، همان کابوس همیشگی
این شبها ، شبهای دلتنگی
میدانم ، نمیدانی ، سخت است این راه زندگی
تا چشمانم را بر روی میگذارم
فکر تو نمیگذارد که آرام بخوابم
تو چه کردی با من ، اینگونه نبودم هیچگاه
چه آوردی بر سر من،ای خدا آزاد کن مرا از این شکنجه گاه
نمیخواستم عاشق شوم ، عشق به سراغم آمد
نمیخواستم با تو همسفر شوم ، عشق سر راهم آمد
نمیخواستم به تو دل ببندم
اینک اگر فکر تنهایی کنم مثل دیوانه ها به خودم میخندم
چه بر سر این دل آوردی ، انگار در حال خودش نیست
آهای بی وفا ، این دل را دیوانه کردی
باید فکری به حالش کنی
نه اینکه مثل روزهای اول آشنایی دوباره خامش کنی
بیش از این مرا عذاب نده ، یک لحظه به این دل امان بده
برای من که بی نفسم کجاست آن همنفس عشق
برای من که عاشقم ، کجاست آن آرامش عشق
کار از کار گذشته ، قلبم بدجور به تو دلبسته
اشک ها ناتمام است
این شبهایی که بی خوابی به چشمانم می آید بی پایان است
انگار نمیخواهد بگذرد این روزها
بدجور حالم خراب است در این لحظه ها
وقتی گریه کردیم همه گفتند بچه ای وقتی خندیدیم گفتند دیوونه ای
جدی بودیم گفتند مغروری
شوخی کردیم گفتند سنگین باش
سنگین بودیم گفتند افسرده ای
حرف زدیم گفتند پر حرفی
ساکت شدیم گفتند عاشقی
حالا که میگیم عاشقیم . همه میگن اشتباست عشق مال قصه هاست
وقتی عاشقم بود دوسش نداشتم وقتی عاشقش شدم دیگه دوستم نداشت الان فهمیدم چرا اول هر قصه ای می گن یکی بود یکی نبود...
میخواهم تو را ، در همین لحظه، همینجا
نیاز دارم به تو ، به تو ای عشق بی همتا
میخواهم تو را ، میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا
طاقت ندارم دیگر، حس کن احساس این دل تنها را
بیا آغوشم باز است برایت ، بیا که بدجور تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
میخواهم تو را ، در همین اوج بی قراری ام ، در سکوت تلخ اتاق خالی ام
میخواهم تو را ، برای تسکین این چشمهای بهانه گیر
میخواهم تو را ، برای درد دل با این قلب گوشه گیر
نیاز دارم به تو ، نه دیگر طاقت زندگی را ندارم، دور از تو
میخواهم در همین چند صباحی که زنده ام در کنار تو باشم
نه اینکه همه ی روزها را در انتظار تو باشم
آنقدر انتظار بکشم تا تو بیایی ، چقدر آن لحظه تلخ است اگر نیایی
نه، تو می آیی ، می آیی و مرا با خود به رویاها میبری
میخواهم تو را در این لحظه ،
از من نخواه که آرام بگیرم ،
به خدا خیلی وقت است دلم به هوای آمدنت نشسته
دیگر دارم نفس کم می آورم در این هوای انتظار
دیگر دارم از حال میروم، تو به داد من برس ای عشق ماندگار
میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا
دوست دارم تو را قدر تمام دنیا
شکی برای شوق شوقی برای درس درسی برای میز میزی برای کار کاری برای نان نانی برای تخت تختی برای خواب خوابی برای مرگ مرگی برای سنگ سنگی برای یاد یادی برای اشک . . . این است مفهوم زندگی!
می نویسم برای تو ، برای او و برای همه
می نویسم از عشق پس بخوان ای عاشق این احساس مرا....
مینویسم تا بدانی عشق به چه معناست ، عشق سرآغاز چه حادثه ای است....
می نویسم تا بخوانی احساس مرا و درک کنی عاشق بودن را .....
اگر عشق برایت پر درد و تلخ است
مینویسم تا برایت معنایی شیرین و ماندگار داشته باشد.....
از عشق نوشتن احساس میخواهد ، درک میخواهد ، غرور میخواهد
پس با دلی پر غرور بخوان این متنهای مرا .....
دفتر عشق را باز کن ، با احساسی پاک و با دلی عاشق بخوان متنهای مرا..
اگر میبینیداز عشق سخن گفته ام
بدانید که عشق در ذهنم یک حادثه می باشد....
عشق در ذهنم یک راه پر فراز و نشیب و نفسگیر می باشد.....
مینویسم از غم دوری از غم دلتنگی
می نویسم از لحظه دیدار ، لحظه همیشه بیدار
مینویسم از درد جدایی از غم تنهایی
و مینویسم از صدای سخن عشق، می نویسم
تا مثل یک خاطره در این دفتر کهنه و پوسیده بماند....
اگر عاشقی بیا و این احساس مرا بخوان
اگر غمی در دل داری اشکهایت را در
چشمانت نگه دار و با خواندن متنهای من اشک بریز تا دلت خالی شود.....
اگر میبینید اینچنین مینویسم از عشق بدانید که درد آن در دلم هست
و اگر می بینید متنهای من حرف دل همه عاشقان است
بدانید که اینها همه و همه یک حقیقتواقعی است.....
خداوند احساسی پاک را به من داد و من نیز تنها به عنوان یک نویسنده
برایتان از یک زندگی می نویسم....زندگی را تنها با عشق تصور نکنید!
زندگی یک جاده هست ، جاده پر فراز و نشیبی که
روزی به پایان آن خواهید رسید و بعد تا چشمان خود را باز میکنید ،
خود را در دنیای دیگر خواهید دید......
پس بیاییم زندگی کنیم ، بدون درد ،
بدون غصه ، تنها با شادی و لبخند و بیخیال اشک
و غم و غصه ......بر روی لبانم لبخندی جاری است
چون که بدون شک حرف های این دل شکسته ام در دل همه می نشیند
و در دل همگان جا دارد....
خوشحالم از اینکه اینچنین مینویسم
و اینچنین همچو نام این خلوتگاه عاشقانه
غوغایی را در دلهای شما آورده ام ....
آری غوغای عشق در دلهای پر از عشق...
این را هم بدانید دفتر عشق تنها یکی است
و در این دنیای بزرگ تنها همین دفتر
عشق در دلها ماندنی و ماندگار است به همراه تمام خاطره هایش.......
مینویسم تا زمانی که نفس دارم
تا زمانی که جان دارم و تا زمانی که شما عاشقانه
و از ته دلهایتان متنهای مرا میخوانید!
آری این نام در دلها ماندگار خواهد بود :
غوغای عشق در دفتر عشق امییر یوسف