درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

نگو مرا نمیخواهی

نگو مرا نمیخواهی
منی که به پایت نشستم و با همه چیز ساختم
نگو مرا نمیخواهی
تو نمیدانی از انتظار به تو رسیدن تا انتظار تو را دیدن همه ی موهایم سپید شد
نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی
تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی
منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم تا همیشه....
نگو مرا نمیخواهی ، من که میخواهمت
من که دلم همیشه در پی تو بوده
و همیشه دلم میخواست یکی مثل تو را داشته باشم
نگو مرا نمیخواهی ، حالا وقتش نیست که مرا نخواهی
حالا وقتش نیست که مرا دور بیندازی
حالا دیگر کار از کار گذشته ، دلم بدجور به تو دلبسته نا امیدش نکن
دلم عاشق است بیش از این این خانه عاشقانه را ویران نکن
دیگر بس است ، از حالا با ما مدارا کن....
نگو مرا نمیخواهی
تویی که از آغاز گفتی تا ابد مرا میخواهی
در کنارم میمانی و هیچگاه شعر تلخ رفتن را نمیخوانی
حالا که دیگر دلم عاشقت شده
و همه را به خاطر تو رها کرده میگویی مرا نمیخواهی؟
قید همه کس را زدم به خاطرت
من که اینجا ندارمت ، اینجا نمیبینمت
نیستی انگار دیگر در کنار دلم ، کجایی ؟
فریاد نمیخواهم ، سکوت کن تا بشنوم صدای نفسهایت
نگو مرا نمیخواهی ، نگو که دلم میلرزد
باران در پشت پنجره چشمانم میزند
هیچکس جز تو نمیتواند به من آرامش دهد
نگو مرا نمیخواهی که میمیرم ، نگو
نمیخواهم بشنوم که بی تو باید دستهای غم را بگیرم
نگو مرا نمیخواهی ، که اگر نخواهی من نیز دنیا را نمیخواهم
اگر مرا نخواهی همه دنیا را زیر پا میگذارم و دیوانه میشوم  ....
حالا بیا و ببین دل عاشقم را ، نگو مرا نمیخواهی
تو خوب میشناسی این دل دیوانه ام را....
که اگر دیوانه شد ، دنیا را بهم میریزد....
حالا بیا و آرامش کن ، به عشق و محبتهایت گرفتارش کن...

نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

اینجا هنوز از آلودگی حوا گله می کنند

از آلوده‌گی به مکر مار

بوی سیب

و سرّ جاودانه‌گی... .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد