درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

آموخته ام

 http://s1.picofile.com/file/6690405430/amiryousof8.jpg

آموخته ام که..
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه
رختخواب خرید ولی خواب نه
ساعت خرید ولی زمان نه
می توان مقام خرید ولی احترام نه
می توان کتاب خرید ولی دانش نه
دارو خرید ولی سلامتی نه
خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره
می توان قلب خرید، ولی عشق را نه
آموخته ام که...
تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید:
تو مرا شاد کردی   آموخته ام ...
که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ...
که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ...
که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ...
که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد
همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ...
که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد
فقط دستی است برای      گرفتن دست او
و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ...
که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی
شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ...
که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است
هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد

خدایا کفر نمی گویم

http://s1.picofile.com/file/6672713278/amiryousof6.jpg


خدایا کفر نمی گویم" پریشانم "
چه می خواهی تو از جانم ؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا !
اگر روزی زعرش خود به زیرآیی لباس فقرپوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیرپای نامردان بیندازی
زمین و آسمان را کفر می گویی
خداوندا اگر روزی بشر گردی زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه ی خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوند...ا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است

می نویسم برای تو

امشب دیگر برای تو می نویسم....
آری تو ، باز هم تو ، فقط تو...
برای تو که آبی ترین ، آبی ها هستی ..
کلامم تلخ است ، روزگار و قلمم تلخ تر
هر چه در دفترم نوشتم مشق درد بود
اما نوبت تو که رسید ، شیرین شیرین شد
اصلا تو یک معمای همیشه تازه و شیرینی
ناشناخته . دوست داشتنی ، مثل عشق ، مثل درخت...
پس خوشا به حال من که باز شب از تو و برای تو می نویسم

سالها بعد

http://s1.picofile.com/file/6628228368/amiryousof5.jpg


من برای سالها می نویسم...سالها بعد که چشمان تو عاشق می شود


آرام نمیگیرد قلبم

http://s1.picofile.com/file/6628188128/amiryousof4.jpg

آرام نمیگیرد قلبم اگر نیایی
میمیرد دل عاشقم اگر نمانی
تو خودت میدانی،
میدانی چقدر دوستت دارم
و باز هم شعر رفتن را میخوانی
بدجور دلبسته ام به تو ، رحمی کن
خواهش میکنم از دل بی وفای تو
نمیتوانم لحظه نبودنت را ببینم
میدانم منتظر این هستی که از درد عشقت بمیرم
دلم میخواهد دوباره دستهای تو را بگیرم و
دوباره تمام گلها را برایت بچینم
تنها از تو میخواهم که ، تنها نگذاری مرا
میسازم با بی محبتی هایت ، می مانم با دل بی وفایت،  
شب و روز را مینشینم به انتظارت
همین که هستی برایم کافیست ، نبودنت باورکردنی نیست ،  
هیچگاه حتی فکر رفتنت را هم نمیکردم
آرام نمیگیرد قلبم اگر نمانی ، بیش از این عذاب نده قلب عاشقم را
بیش از این نسوزان دل دیوانه ام را
بیش از این مرا در حسرت نگذار ، در حسرت بودنت
یا نه... انتظار زیادی است
در حسرت از دور دیدنت!
آرام نمیگیرد قلبم اگر نباشی
میمیرد دل عاشقم اگر نیایی،
تو خودت میدانی و باز هم مرا درحسرت دیدنت میگذاری...
این رسمش نبود....
چرا مرا عاشق خودت کردی و خودت را رها از عشق؟
چرا دلت را به کسی دیگر دادی و مرا اسیر سرنوشت؟
آرام نمیگیرد قلبم...

از عشقت نمیگذرم

http://s1.picofile.com/file/6628193158/amiryousof7.jpg

نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک تو

اگر تا آخر دنیا نیز دنیا را بگردم نمی یابم دیگر مثل تو
با اینکه نیستم یک ذره نیز لایق تو
با خجالت میگویم این قلب بی ارزشم برای تو
قلب من مثل قلبهای دیگر زیبا و درخشان نیست
چهره ام را نبین که مثل آنها که در پی تو هستند زیبا نیست
ندارم هیچ چیز در این دنیا جز این قلب
این را هم فدای تو میکنم همین و بس
داشتم از بی کسی و غمهای گذشته میمردم
که تو را دیدم...
به عشق با تو نفس کشیدن
زندگی به من نفسی دیگر داد
نفس عشقی که  یک بار کشیدم
و دیگر نیامد لحظه ای که از درد تنهایی بمیرم
شاید تو همان رویایی که هر شب به خوابم می آمدی
برایم قصه میگفتی و تا سحر در کنارم میماندی
شاید تو همان فرشته ای که در لحظه های غم آرامم میکردی
دستهایم را میگرفتی و مرا نوازش میکردی
گاهی شک میکنم که بیدارم
نکند که از درد تنهایی بیمارم؟
چشمهایم را باز کردم و دیدم
از درد عشق است که اینگونه پر از دلهره و هراسانم
نه دیگر نمیگذرم از تو و این عشق بی پایانت
بگذار تا آرام بگیرد قلبم در آن آغوش مهربانت
در برابر عشق پاکت جز قلب عاشقم، هیچ ندارم ،
تنها نگذار مرا
ای عشق بی پایانم من که به جز تو کسی را ندارم!
همین بود حرف دل من تا ابد
محال است عشق تو از قلبم بیرون رود!