درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

سفر به رویا

برای چندمین بار از تو گفتم
که شهر عشق تو پایان ندارد
به یادت هست زخمی بر دلم هست
که جز لبخند تو درمان ندارد
زلالی تو به رنگ اشک برکه
تو با روح شقایق آشنایی
تو در ایینه سرخ غزل ها
همیشه ابتدا و انتهایی
کنار پنجره تنهای تنها
 میان هاله ای از غم نشستم
تو آرایشگر چشمان موجی
و من زیباییت را می پرستم
تو با بارانی از جنس نیازم
 مرا به ساحل ادراک خواندی
و با زیباترین فانوس دریا
 مرا تا قعر دریا ها رساندی
نوروز جشن میلاد سپیده
به باران یک سبد لبخند دادی
تو دست زرد یاس خسته ای را
به چشم عاشقان پیوند دادی
 تمام سرزمین آرزو را
به دنبال گلستان تو گشتم
میان سقف گیتی را گشودم
پی یک قطره باران تو گشتم
 میان کوچه باغ سبز یادت
ترنم های سرخ آرزو بود
و در ایوان چشمت یک پرستو
 همیشه با دلم در گفتگو بود
قسم به آه نرم و خیس ساحل
قسم به آرزوی پاک دریا
قسم به ابتدای شعر پرواز
 قسم به انتهای باغ دنیا
تو چون واژه نیلوفری رنگ
 میان دفتر دل ماندگاری
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت
به یادم باش در هر روزگاری

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مجموعه اشعار ماجرای یک عشق

ای کاش

ای کاش من خورشید بودم
روی علف ها می نشستم
با مهربانی قفل غم را
از روی در ها می شکستم
ای کاش من آلاله بودم
لاله ای خوش رنگ و زیبا
 آلاله ای که دوست دارد
 نجوای سرخ شاپرک را
ای کاش من احساس بودم
مفهوم سبز زنده بودن
مضمون باران بهاری
در دفتر سرخ سرودن
ای کاش من لبخند بودم
بر روی لبهای کویری
ای کاش غم را می زدودم
لز چشم نمناک اسیری
ای کاش من پرواز بودم
پرواز تا اوج رسیدن
پرواز تا اعماق رویا
نبض شقایق را شنیدن
ای کاش من مهتاب بودم
 مهتاب با نوری طلایی
همدرد با مرغان عاشق
با بی دلان درد آشنایی
ای کاش من ایینه بودم
 یا انعکاس نور بودم
با نقره هایم گرد غم را
از صفحه دل می زدودم
ای کاش من یک قطره بودم
 یک قطره اشک پاک و جاری
اشکی به روی گونه ای سرخ
یا در دل چشم انتظاری
ای کاش من یک یاس بودم
تا بیکران می رسیدم
دست پر از احساس خود را
بر قلب باران میکشیدم
ای کاش من یک قلب بودم
شب تا سحرگاه می تپیدم
آن قدر می رفتم فراتر
تا آه شب را می شنیدم
ای کاش من دیدار بودم
آن شوق نیلی رنگ دیدن
از خوشه های زرد خورشید
گل دسته های یاد چیدن
ای کاش با شعر رهایی
 در قلب ها غوغا نماییم
و با ورود حضرت عشق
این کلبه را دریا نماییم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مجموعه اشعار ماجرای یک عشق

انتظار

شد بهار و دل من اسیر شهر طوفانی انتظارست
حرف قلب من این بوده و هست که بیایی بهارست
قوی دل در لحظه ای را شمرده تا تو از شهر غربیت بیایی
نبض آلاله ها را گرفتم تا که شاید بدانم کجایی
شهر لب باغ دل مرز احساس حسرت لحظه ای با تو بودن
با نگاهت سخن گفتن و بعد شعری از جنس دریا سرودن
عکس رویاییت را نهادم توی یک قاب عکس طلایی
با کمی لاله رویش نوشتم لعنت عشق بر تو جدایی
می تپد قلب در شهر غوغا باز در آرزوی رسیدن
باز هم حسرت روی یک شمع حسرت دسته ای پونه چیدن
حسرت سرخ فردای غربت بی امان لحظه ها را شمردن
آرزو کردنی بی سرانجام دل به امواج عشقی سپردن
سال رفت و من و پونه و تو حبس در بندهای جدایی
یک جهان حسرت مهربانی عالمی آرزوی رهایی
من نگاه تو را اولین بار روی یک شعر نمناک دیدم
قصه سبز زیباییت را از زبان غزل ها شنیدم
باورم نیست آمد بهار و ماه چشم تو بر دل نتابید
دل به یاد تو یک سال رنجید چشم در آرزویت نخوابید
یادگار تو یک عشق پاک ست توی گلدانی از آرزویم
خوب شد مانده این یادگاری تا که گه گاه آن را ببویم
چشم تو نقطه عطف دلهاست دیدنت مرهم قلب عاشق
گونه ات سرزمین تبسم خنده های تو رنگ شقایق
تا بیایی به روی دل خود عکس یک یاس تنها کشیدم
توی نقاشی چشمهایت انتظاری شکوفا کشیدم
هیچ کس با دل من نیامد تا لب جاده های رهایی
منتظر مانده ام روی یک پل تا که شاید از آن سو بیایی
آسمان تا نگاهی به من کرد دیدگانش پر از اشک غم شد
نقره هایش هم از غصه تب کرد یک گل از خنده زهره کم شد
برکه اش که مرا دید و قلبش مثل یک نرگس منتطر شد
قصه ام را به آلاله گفتم بر لبش حسرتی منتظر شد
هرکسی که برایم دلش سوخت عاشقانه شکست و دعا کرد
سنگ هم قصه ام را شنید و صادقانه خدا را صدا کرد
باز هم تو در آنجایی و من منتظر مانده ام تا بیایی
درس من و رمز زیبا شکفتن قلب من دفتر آشنایی
گفته بودی اگر قاصدکها از سفرهای رویا بیایند
گفته بودی اگر شاپرک ها شهریمان را گلستان نمایند
گفته بودی اگر صد شکوفه در میان گلستان بروید
گفته بودی اگر یک پرستو برگ آلاله ای را ببوید
گفته بودی اگر توی قلبم باغی از یاس خوشبو بکارم
گفته بودی اگر مثل باران روی دلهای عاشق ببارم
باز می گردی و در کنارم قصه عشق را می نگاری
پس چه شد نسترن ها شکفتند بازگرد ای نسیم بهاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مجموعه اشعار ماجرای یک عشق

می شود

می شود رنگ نگاه یاس را
با نگاه آبیت پیوند داد
 شود در باغ همپای نسیم
یه شقایق یک سبد لبخند داد
می شود با بال سرخ عاطفه
تا فراسوی افق پرواز کرد
می شود با یاری حسی لطیف
عشق را با یک تپش آغاز کرد
 می شود در بیکران آسمان
شعر سرخ یک شقایق را سرود
می شود در مرز یک آِفتگی
جان فدای غنچه ای تنها نمود
می شود در مرز یک آشفتگی
جان فدای غنچه ای تنها نمود
 می شود با دستی از جنس بهار
تک تک پروانه ها را تاب داد
می شود با جرعه ای از اشک شوق
باغ سرخ لاله ها را آب داد
می شود با یک نگاه ماندگار
از طلوع شهر رویا شعر گفت
می شود گلهای دل را آب داد
می شود تا آبی دریا شکفت
می شود در جاده های آرزو
مثل بید پاک و مجنون تاب خورد
میشود قویی غریب و تشنه بود
از لب دریاچه دل آب خورد
میشود از شهر پاک پنجره
سوی حسی ماندنی پرواز کرد
می شود همبازی پروانه شد
برگهای لادنی را ناز کرد
می شود یک شاخه گل را هدیه داد
می شود با خنده ای پایان گرفت
می شود یک لکه ابر پاک بود
می شود آبی شد و باران گرفت
پس بیا دنیای پاک قلب را
جایگاه رویش گل ها کنیم
با نگاهی روح را رنگی زنیم
با تبسم خانه را زیبا کنیم
معنی این حرف ها یعنی بیا
از تمام کینه ها عاری شویم
 زخم یک پروانه را درمان کنیم
در کویر سینه ای جاری شویم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مجموعه اشعار ماجرای یک عشق

تو را قسم

تو در شکفتن گل های لاله پنهانی
تو در تولد یک شاخه نور مهمانی
تو در کویر دل من چه خوب می مان ی
تو را قسم به تبسم به شهر ما برگرد
در آن زمان که تو رفتی جوانه ها خشکید
غزل ها بهانه خشکید
شمیم عاطفه در روح خانه ها خشکید
قسم به مردن روح جوانه ها برگرد
تو در حکایت احساس روح پیوندی
تو ایتی ز گل مهر یاس لبخندی
تو ماجرای رسیدن به قلب الوندی
تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
تو یک غزل تو رباعی تو شعر آزادی
تو یک ترنم آبی ز باغ میلادی
تو قصه یی ز هیاهوی عشق فرهادی
تو را قسم به غریبان آشنا برگرد
تو ای پرنده آبی به شهر ما برگرد
مثال رفتنت آرام و بی صدا برگرد
تو را قسم به تکاپوی قله ها برگرد
قسم به مردن روح جوانه ها برگرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مجموعه اشعار ماجرای یک عشق

به یادت

تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی
تو با یک انعکاس نقره ای رنگ
تو چون یک هدیه فیروزه ای
رنگ مرا بر قایق رویا نشاندی
و با یک لطف یک لبخند ساده
مرا به سرزمین عشق خواند ی
تو دیار میان قلب ها را
به رسم آسمانی ها شکستی
چون حسی غریب و واژه های سرخ
میان دفتر روحم نشستی
 تو دریای ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی
تو مثل شوق یک کودک لطیفی
تو مثل عطر یک گلدان رهایی
تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی
و تا وقتی روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
مجموعه اشعار ماجرای یک عشق