خورشید که غروب می کند
خورشید که غروب می کند ، اشک در چشمانم سرازیر می شود…
خورشید که غروب می کند، خود به خود دلم گرفته می شود…
خورشید که غروب می کند ، آتش دلم سرد سرد می شود…
خورشید که غروب می کند، یاد و خاطره هایی که با هم داشتیم در ذهنم تکرار می شود…
خورشید که غروب می کند ، اسم تو را دائم پیش خودم تکرار می کنم…
خورشید که غروب می کند ، دستهایم آرزوی دست های تو را دارند…
خورشید که غروب می کند، چشمهایم آروزی دیدن چشمهای تو را دارند…
خورشید که غروب می کند، آرزوی شنیدن صدای تو را دارم…
کاش غروبی فرا نرسد که تو در کنارم نباشی…!
آنوقت پایان زندگی عاشقانه من خواهد بود!…
خورشید که غروب میکنه..برو کنار پنجره..به غروب نگاه کن..مطمئن باش چشمام رو میبینی...آخه منم موقع غروب اسمون قرمز رنگ رو نگاه میکنم...
دلت شاد و لبت خندون...نازی
salam man az matnetoon khosham oomad yani por mani bood agar in matn az khodetooneh behetoon tabrik migam man dir beh dir on misham vali har vaght keh on besham hatman az webetoon bazdid mikonam va beh baghiyeh ham moarefi mikonamehs vali in dafeh natoonestam az hameyeh ghesmatash bazdid konam ishal beh kasi keh doosesh darin beresin felan byel