درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

درد عشق امیر یوسف

غوغای عشق در دفتر عشق امیر یوسف

چرا مرا تنها گذاشتی؟

 

چشمانم را باز کردم و تو را دیدم ، عاشقت شدم

اما تا یک لحظه چشمهایم را بستم دیگر تو را ندیدم!

دیگر به شکستن عادت کرده ام ، آنقدر سوخته ام که خاکستر شده ام!

آنقدر بی وفایی دیده ام که خودم نیز بی وفا شده ام!

آنقدر اشک ریخته ام که دیگر همه جا را خیس میبینم ،

آنقدر لحظه های زندگی را با غم و غصه سپری کرده ام که برای همیشه 

همنشین غمها شده ام!

نمیدانستم فاصله بین عاشق شدنم و یک لحظه بستن چشمهایم ، جداییست!

نمیدانستم سهم همه ما عاشقان بی وفاییست، پایان این راه یک جاده خاکیست!

کاش هیچگاه تو را نمیدیدم، کاش هیچگاه عهد عشق را با تو نمیبستم!

بشکند قلبم که عاشق شد ، بسوزد احساسم که در راه تو فدا شد....

حال و هوای دلم مثل خزان است ، این حال ، درد همه عاشقان است!

فصل های دلم بی بهار است ، در حسرت شکفتن غنچه محبت نشسته ام ، 

این انتظار بی پایان است!

چشمانم را باز کردم و عاشقت شدم، یک لحظه چشمانم بستم و دیدم تو رفته ای...

مرا تنها گذاشته ای و بار سفر را بسته ای !

تو که عاشقم نبودی ، پس چرا گفتی عاشقی، تو که دوستم نداشتی ،

پس چرا به پای من نشستی، تو که میگفتی همیشه با منی ، 

پس چرا مرا تنها گذاشتی... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد