در گذر از کوچه تنهایی ، خاطرات گذشته دوباره زنده شدند!
خاطراتی به رنگ غم ، غصه هایی که رها نمیشوند از من!
نقش برگهای خزان بر روی دلی با حال و هوای دلگیر!
دلتنگ بارانم ، چگونه اشک بریزم ، در جستجوی یک سرپناهم!
تا به امروز سرپناه من همان تنهایی دیروز ،
تا به حال ندیده ام یاری بهتر از آن غم بیمار!
آیا کسی فهمید که چرا دلگیرم ؟
آیا کسی میداند که اگر اینگونه بمانم میمیرم؟
غم این دل خسته را چه کسی میداند ،
درد این دلشکسته را چه کسی میداند! او که میداند درد مرا ،
به دنبال دوای درد خودش میگردد ، او که نمیداند حال مرا ،
نمیداند سرگذشت سیاه مرا! در گذر از کوچه تنهایی ،
در کوچه ای که نیست حتی یک آشنایی،
نشسته ام در گوشه ای و دلم را آرام میکنم! مینشینم به انتظار ،
میمانم در حسرت یار ، فریاد میزنم که اینجا نیست یک دلدار؟
فریاد بر آمد آنکه در جستجوی کسی نگرد ، اینجا یاری نیست ،
همه هستند در خواب! من نیز مثل توام ، آنقدر بی وفایی دیده ام ،
که من نیز مثل تو یک آواره تنهایم!
سلام دوست عزیز
وبلاگ خیلی خیلی خوبی داری. امیدوارم همیشه موفق باشی.
راستی من دوره آموزش مجازی زبان انگلیسی راه اندازی کردم. دوست داشتی به وبلاگم بیا تا اطلاعات بیشتری بگیری
خیلی زیبا بود دوست من...
در تنهاترین تنهایی هایم به این می اندیشم که چقدر تنهام..تنهاتر از تنهاترین تنهای دنیا!
سلام دوست عزیز از وبلاکتم خیلی خوشم امده امیدوارم که موفق باشی برای من هم دعا کن تا بتونم یک وامی جورکنم ومشکلاتم حل شودبرای من خیلی دعا کن بازم موفق باشی عزیز
سلام وب قشنگی دارد ...
مفق باشید
منطظری حظوری
بورمهری تونم
که اینجا نیست یک دلدار؟
متاسفم نیست امیریوسف عزیز