-
جان گرفته
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:50
از هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب: مرده ای را جان به رگ ها ریخت، پاشد از جا در میان سایه و روشن، بانگ زد بر من: مرا پنداشتی مرده و به خاک روزهای رفته بسپرده؟ لیک پندار تو بیهوده است: پیکر من مرگ را از خویش می راند. سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلوده است. من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم. شادی ات را با عذاب...
-
خراب
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:49
فرسوده پای خود را چششم به راه دور تا حرف من پذیرد آخر که: زندگی رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود. دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود، پایان شام شکوه ام صبح عتاب بود. چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست: این خانه را تمامی پی روی آب بود. پایم خلیده خار بیابان. جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه. لیکن کسی، ز راه مددکاری، دستم...
-
غمی غمناک
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:49
شب سردی است، و من افسرده. راه دوری است، و پایی خسته. تیرگی هست و چراغی مرده. می کنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند زمن آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت، غمی افزود مرا بر غم ها. فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی. نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است. هر دم این بانگ برآرم...
-
رو به غروب
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:47
ریخته سرخ غروب جابجا بر سر سنگ. کوه خاموش است. می خروشد رود. مانده دردامن دشت خرمنی رنگ کبود. سایه آمیخته با سایه. سنگ با سنگ گرفته پیوند. روز فرسوده به ره می گذرد. جلوه گر آمده در چشمانش نقش اندوه پی یک لبخند. جغد بر کنگره ها می خواند. لاشخورها، سنگین، از هوا، تک تک، آیند فرود: لاشه ای مانده به دشت کنده منقار ز جا...
-
سراب
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:46
آفتاب است و، بیابان چه فراخ! نیست در آن نه گیاه و نه درخت. غیر آوای غرابان، دیگر بسته هر بانگی از این وادی رخت. در پس پرده ای از گرد و غبار نقطه ای لرزد از دور سیاه: چشم اگر پیش رود، می بیند آدمی هست که می پوید راه. تنش از خستگی افتاده ز کار. بر سرو رویش بنشسته غبار. شده از تشنگی اش خشک گلو. پای عریانش مجروح ز خار. هر...
-
روشن شب
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:44
روشن است آتش درون شب وز پس دودش طرحی از ویرانه های دور. گر به گوش آید صدایی خشک: استخوان مرده می لغزد درون گور. دیر گاهی ماند اجاقم سرد و چراغم بی نصیب از نور. خواب دربان را به راهی برد. بی صدا آمد کسی از در، در سیاهی آتشی افروخت. بی خبر اما که نگاهی در تماشا سوخت. گر چه می دانم که چشمی راه دارد بافسون شب، لیک می بینم...
-
مرغ معما
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:38
دیر زمانی است روی شاخة این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست. نیست هم آهنگ او صدایی، رنگی. چون من در این دیار، تنها، تنهاست. گر چه درونش همیشه پر ز هیاهوست، مانده بر این پرده لیک صورت خاموش. روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف، بام و در این سرای می رود از هوش. راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا، قالب خاموش او صدایی گویاست. می...
-
سپیده
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:37
در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید. لب های جویبار لبریز موج زمزمه در بستر سپید. در هم دویده سایه و روشن. لغزان میان خرمن دوده شبتاب می فروزد در آذر سپید. همپای رقص نازک نی زار مرداب می گشاید چشم تر سپید. خطی ز نور روی سیاهی است: گویی بر آبنوس درخشد زر سپید. دیوار سایه ها شده ویران. دست...
-
دود می خیزد
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:36
دود می خیزد ز خلوتگاه من. کس خبر کی یابد از ویرانه ام؟ با درون سوخته دارم سخن. کی به پایان می رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بیاویزم به گیسوی سحر. خویش را از ساحل افکندم در آب، لیک از ژرفای دریا بی خبر. بر تن دیوارها طرح شکست. کس دگر رنگی در این سامان ندید. از درون دل به تصویر امید. تا بدین منزل نهادم پای...
-
در قیر شب
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 10:32
دیرگاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است. بانگی از دور مرا می خواند، لیک پاهایم در قیر شب است. رخنه ای نیست در این تاریکی: در و دیوار بهم پیوسته. سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی است ز بندی رسته. نفس آدم ها سر بسر افسرده است. روزگاری است در این گوشة پژمرده هوا هر نشاطی مرده است. دست جادویی شب در به روی من...
-
فاصله.....
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1383 02:39
ای عاشق زندگی اگر می دانی فاصله های زندگی را می توان با گریه پر کرد خوب گریه کن هر چه دلت خواست اشک بریز و گریه کن . آنقدر گریه کن تا از این دنیا بروی. فاصله های زندگی را نباید با گریه پر کرد باید با محبت ودوستی پر کرد . فاصله در زندگی امروز ما زندگی را پر از رنج وغصه کرده است . یکی در غربت است ودلتنگ ویکی هم در...
-
دلم بد جوری تنگ
پنجشنبه 8 بهمنماه سال 1383 23:00
بازم دلم گرفته..بازم اشک تو چشام اومد و عزم رفتن نکرد و بازم مهمون چشام شد...توان نوشتن ندارم این شعر رو درد عشق منه میدونم زیاده ولی درد من هم کم نیست.خدایا بازم میگم...شکـــــــرت اونی که گفتم نرو گفت نمیشه دیروز دیگه رفت واسه همیشه وقتی می خواست بره من و صدا کرد وایستاد و توی چشمام و نگاه کرد گفت می دونی خودت واسم...
-
عزیز دلم سمیه!
سهشنبه 6 بهمنماه سال 1383 10:33
عزیز دلم سمیه! بی تو دلم تاریک و سرده سمیه بی تو دلم خون و غریبه سمیه هوای دلم بی تو گرفته و پر از درده سمیه هوای چشمانم خیس و خسته شده سمیه دوری تو برایم عذاب شده سمیه دیدن تو برایم آروزی بزرگی شده سمیه خانه دلم ویرانه و سوخته شده سمیه حضور تو دلم را بهاری و پر از عشق میکنه سمیه دست من آروزی گرفتن دست تو را داره سمیه...
-
انتظار
پنجشنبه 1 بهمنماه سال 1383 10:01
انتظار قلبی در این سوی دنیا و قلبی دیگر در آن سوی مرزها ، بی خبر از چهره قلب تنها تنها من می دانم که او معشوق است و او هم می داند که من عاشقم به یاد روزهایی که خورشیدمان یکی بود ، به یاد روزهایی که مهتابمان نورانی بود به یاد روزهایی که ستاره ها را در آسمان می چیدیم و به همدیگر هدیه می دادیم به یاد روزهایی که غروبمان...
-
باز هم میگویم که دوستت دارم عزیزم
سهشنبه 29 دیماه سال 1383 12:00
باز هم میگویم که دوستت دارم عزیزم ای زندگی ام ، ای هستی ام ، ای یاورم ، ای دلدار زندگی ام، ای عشق من ، ای امید زندگی ام ، ای تمام وجود من دوستت دارم! ای که امید زندگی را به من دادی ، ای که خون عاشقی را در رگهای من جاری ساختی ، ای که حال و هوایی دوباره به زندگی من دادی ، ای که نفسی دوباره به من بخشیدی دوستت دارم! ای...
-
پارک پرواز..پارک عشق است
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 12:35
دلم برای تو تنگ است عزیزم دلم برای آن نگاه های عاشقانه ات ، آن حرفهای صادقانه ات ، آن درد دلهای شیرینت ، آن اشکهای رنگینت تنگ شده عزیزم کاش بودی و این دستان سردم را در دستان گرمت میگذاشتی و مرا آرام میکردی کاش بودی و میدیدی زندگی ام بدون تو بی رنگ و روست ، بی عطر و بوست دلم برای تو تنگ است عزیزم کاش می توانستیم دوباره...
-
تا آمدنت
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 00:33
تا آمدنت بگذار قصه یافتن تو را برای کسانی که هنوز پی گمشده خود هستند بگویم ، بگویم که من تو را میان ستارگان آسمان یافتم . آن جا که هر شب ستارگان ما را برای دیدنشان دعوت می کنند . من تو را میان گلهای باغچه یافتم تا آنجا که هر روز شبنمی خندان به گلها سلام میدهد. من تو را میان قاصدکهایی یافتم که هر روز برای دوستدارانت...
-
گـــــــــریـــه نــــکن عـــــــزیــــــــزم
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 21:43
دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم … اما برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم … گریه نکن که اشکهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می کند ، گریه نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد … آرام باش عزیزم ، دوای درد تو گریه نیست! بیا و درد دلت را به من بگو تا آرام...
-
راز گــــــل مـــــریــــــم ( وداع با کوچه خاطره ها)
جمعه 18 دیماه سال 1383 13:59
سلام به شما عزیزان این متن رو تو که در عشقت شکست خوردی تقدیم مینکم هنوز هم پریشانم ، هنوز هم پشیمانم ، هنوز هم قطره ای از اشکهای زمانی جدایی ام با تو در چشمانم دیده می شود ! هنوز هم یاد و خاطره های با هم بودنمان در ذهنم تکرار می شود . هنوز هم پشیمانم از اینکه عاشقت شدم ، پشیمانم از اینکه خودم را در این منجلاب عاشقی...
-
احساس
دوشنبه 14 دیماه سال 1383 11:48
نا ممکن است که احساس خود را نسبت به تو با کلمات بیان کنم اینها سرشارترین احساساتی هستند که تاکنون داشته ام با این همه هنگامی که می خواهم این ها را به تو بگویم ویا بنویسم کلمات حتی نمی توانند ذره ای از عمق احساساتم را بین کنند گر چه نمی توانم جوهر این احساسات شگفت انگیز را بیان کنم می توانم بگویم ان گاه که با توام چه...
-
دوری
شنبه 12 دیماه سال 1383 10:41
دوست دارم دستم را بگیری ، و مرا نوازش کنی! دوست دارم ، اشکهایم را با دستهایت از گونه هایم پاک کنی! دوست دارم تو را در آغوشم بگیرم و گریه کنم! کجایی که دلم هوایت را کرده است! کاش می توانستم دستهای گرمت را بگیرم و با تو به آن سوی مرز خوشبختی ها بروم! کاش می توانستم از نزدیک در آن چشمهای عاشقت نگاه کنم! اما این فاصله بین...
-
به نام حضرت عشق
پنجشنبه 10 دیماه سال 1383 13:33
سلام به هر چی عاشقه.امروز عاشقتر از همیشه شدم.اون آخر خوبیه.باید این رو به همه دنیا بگم.بیاید باهم فریاد بزنیم که چقدر خوبه خدا مارو با نیروی معجزه آسای عشق خلق کرده.خدا عاشق من و شماست.می دونید این چه عشق بزرگیه.ژس چرا ما آدما از اون قدرت لایزال دور افتادیم و به راههای خطا می ریم اونی که عشق رو داده عاشق رو داده...
-
دیدار چند روز دیگر....!!!
یکشنبه 6 دیماه سال 1383 22:15
سلام به تمام شما عزیزان...شاید چند روزی نتونم وبلاگ رو به روز کنم...اخه هم مسافرم امده...هم از طرفی پدرم به خاطر نارا حتی قلبی که از قبل داشت به بیمارستان رفته...منم باید همش پیشش برم...دعا کنید حال پدرم خوب بشه ...ایشالا بعد از خوب شدن پدرم بازم براتون می نویسم ...یا حق
-
راز عشق روز سی و یکم
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:15
راز عشق در استواری است . در فصول مختلف زندگی ، عشقتان را مانند کوه بلندی استوار ، مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید ، که همه ستارگان گسترده زمان و فضا به دو ر آن گردش کنند.
-
راز عشق روز سی ام
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:14
راز عشق در این است که به محبوبتان قدرت و آرامش بدهید و از او قدرت و آرامش دریافت کنید ، اما نه با اصرار .
-
راز عشق روز بیست و نهم
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:14
راز عشق در این است که با زمانه کنار بیایید . مایع عشقتان را طوری نگه دارید که بتوانید گودالهایی را که زندگی پیش پایتان میگذارد ،پر کنی.
-
راز عشق روز بیست و هشتم
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:13
راز عشق در این است که در هر فر صتی در کنار هم آرام بگیرید ،با هم تنها باشید ، و افکارتان را با یکدیگر در میان بگذارید . لازم نیست برای سرگرم شدن حتما از محرکات خارجی استفاده کنید . قرار بگذارید که بیشتر با هم تنها باشید تا بتوانید خودتان باشید .
-
راز عشق روز بیست و هفتم
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:12
راز عشق در ایجاد تنوع در زندگی است . نگذار که روزمرگی ها مثل سیم های کوک نشده ساز ، نغمه زندگی عاشقانه تان را به نوایی غم انگیز تبدیل کند .
-
راز عشق روز بیست و ششم
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:11
راز عشق در این است که جاذبه های خود را با دیگری قسمت کنی . جاذبه نیرویی لطیف و نافذ است که از دیگری دریافت می کنی . این نیرو تنها با بخشش رشد میکند .
-
راز عشق روز بیست و پنجم
شنبه 5 دیماه سال 1383 12:10
راز عشق در مراعات حال دیگری است . هر قدر که ملاحظه حال دیگران را می کنی ، کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن .